بریده‌هایی از رمان المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو

نوشته کریس گرابنستاین

دکتر زینچنگو گفت: متاسفم خانم مارجوری مالدار، شما ننوشتین سه شنبه ی اعتراف، سال 1497.
-می دونم. چون این جواب چندان دقیق نیست!
-ببخشین؟
آقای لمونچلو کلاه ش را برداشت.
-درست نشنیدم، چون این کلاه اومده بود روی گوشام! می‌خواین بگین کتابدار ارشد من، دکتر یانینا زینچنگو، توی تشخیص پاسخ «سه شنبه ی اعتراف، سال 1497» اشتباه کرده؟
مارجوری گفت: اگه تنبل باشین، همین جواب هم خوبه! اما به هر حال جواب من درست تره؛ هفتم فوریه ی 1497. درسته که اون روز، سه شنبه ی اعتراف یا به قول فرانسوی‌ها سه شنبه ی چرب بوده، اما سوال شما در مورد تاریخ ماجراست، نه روز ماجرا!
همه ی تماشاچیان نفسشان را توی سینه حبس کردند.
کایل می‌توانست حس کند که قلبش دارد از جا کنده می‌شود.
آیا پاسخ سیرا از نظر تخصصی نادرست بود؟
اگر این طور بود، پس یعنی گروه کایل یک مدال دیگر را هم از دست می‌داد.
المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو کریس گرابنستاین
کایل فریاد کشید: هاه! اشتباهه! اون اصلا حروف G ، O ، A ، یا L از کلمه ی goal رو استفاده نکرده!
مارجوری گفت: معلومه که نه! چون معتقدم اون تصویر داره خوشحالی بعد از گل رو نشون میده! وقتی گل می‌زنی چی می‌گی؟ می‌گی yes که وارونه ش میشه sey. اما من نیاز به اون معمای تصویری نداشتم، چون جوابشو از قبل می‌دونستم. راستش برخلاف بعضیا چندتایی کتاب تاریخی توی عمرم خوندم.
سیرا آه کشید: منم به همین دلیل می‌دونستم.
المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو کریس گرابنستاین
هشت هواپیمای کاغذی به پرواز در آمدند. هرکسی از توی جمعیت، هواپیمای موردعلاقه اش را تشویق می‌کرد.
نیل آمسترانگ گفت: <این پرتابی کوچک برای یک تکه کاغذ و جهشی بزرگ برای تمام کاغذ هاست. >
(اشاره به جمله ی معروف نیل آمسترانگ درباره سفرش به ماه: این گامی کوچک برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت است.)
المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو کریس گرابنستاین