این حرص منو در میآره، که بعضیا فکر میکنن مشکلات آدم با حرف زدن حل میشه یا بهتر میشه! یا یه کاری باید بکنی، باید عمل کنی، یا اگه نمیتونی کاری کنی پس نگو بیا در مورد مشکلاتت با من حرف بزن. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی
بریدههایی از رمان پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم)
نوشته رویا هدایتی
آدم وقتی تو به شرایطی قرار میگیره که تا اون موقع نبوده، تازه یه چیزایی از خودش میفهمه که تا قبل از اون فکر نمیکرده اون جوری باشه.
تازه آدم میفهمه مثلا چقدر عوضی بوده ولی فکر میکرده عوضی نیست. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی
خرهای بیچاره اونقدر زحمت میکشند، اونقدر خوبن، اونقدر فهمیدهن، بعد به هرکی که مثل ثریاس میگن خرِِالاغ! چقدر ناراحت کنندهس. من دیگه نمیدونم به این آدم چی بگم. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی
بدبختیا چیزای وفاداری ان. مثل خوشبختی نیست که هی از یاد آدم بره. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی
یه چیزایی هست که آدم هیچ وقت نمیتونه به کسی بگه. اون چیزا میمونه تو وجود آدم، بعد میره تو مغز، مغزو خراب میکنه. بعد آدم دیوونه میشه. فکر کنم همه کسایی که دیگه از یه روز به بعد دیوونه میشن، برای همین دیوونه میشن. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی
حال دق کردن یعنی حالی که توش داشتم دق میکردم. وقتی آدم تو حال دق کردنه ولی دق نمیکنه، خیلی بدتره. حال بعد از دق کردن خیلی حال بدیه. آدم دق کنه، تموم میشه میره، راحت میشه. ولی وقتی آدم دق کردنو رد میکنه، دیگه عادی میشه همه چی. به نظر من عادی شدن خیلی وحشتناکه. پیادهروهای پارک لاله (سکوی دوم) رویا هدایتی