وقتی ما دانشمندها یه چیزی پیدا میکنیم که نمیفهمیمش،اسمش رو یه چیزی میداریم که شما نتونین بفهمین یا حتی تلفظ کنین. یعنی میخوام بگم اگه ما به شما اجازه بدیم که راست راست راه برین و به یارو بگین خدای بارون،این به این معنیه که شما یه چیزی میدونین که ما نمیدونیم و ما نمیتونیم اجازه چنین وضعیتی رو بدیم.
نخیر. بنابراین اول یه اسمی روی ماجرا میذاریم که معلوم بشه مال ماست،نه مال شما. بعد تازه میشینیم تا ببینیم یه چیزی پیدا کنیم که بتونه ثابت کنه که این پدیده اون چیزی نیست که شما صداش میکنین،بلکه اون چیزیه که ما صداش میکنیم.
حتی اگه بعدا معلوم بشه که حق با شما بوده،باز هم حق با شماها نخواهد بود. چون اون وقت ما اسم این پدیده رو میذاریم،چیز،مثلا فرامعمول که نگیم ماورای طبیعی تا شما فکر نکنین که میدونین ماجرا از چه قراره چون کلمه ماورای طبیعی تاحالا به گوشتون خورده. نخیر. ما اسمش رو میذاریم «شاخص ماورای معمول پیش بینی تصاعدی». شاید یه «نیمه» یا یه «فرا» هم انداختیم تو اسم که بعدا بهمون گیر ندین. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
بریدههایی از رمان خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی
نوشته داگلاس آدامز
اکنون همهمه ای از صداها،توضیحات و ناله ها،فاجعه ای برگشت ناپذیر،دنیایی محکوم به نابودی،موجی از یاس و توفانی از نا امیدی،سقوطی مرگبار و شکستن دوباره کلمات.
به ناگهان جرقه ای از امید،یافتن سایه ی زمینی دیگر در میان تور زمانها ،میان ابعاد در هم تنیده،تنش و کشش موازی،جهش اراده،سقوط و شکست و فرار آن. زمینی نو به جایگزینی زمین نابودشده ی پیشین. زمینی بدون دلفین ها. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
خروش عمیق اقیانوس.
شکستن امواج در سواحلی دور و دست نیافتنی.
تندر بی صوت عمق.
و در این میان صداهایی،نه صدا که زمزمه و آوا،تکه پارههای کلمات،نواهایی نیمه گفته و نیمه فکر شده.
سلامهایی که موج موج میرسند و میروند،کلماتی که موج مانند شکسته میشوند و به اقیانوس بی کلامی باز میگردند.
صدها پاره ی شکسته ی غم در سواحل زمین.
موجهای شادمانی در-راستی در کجا؟جهانی که به گونه ای توصیف ناپذیر پیدا شد،به گونه ای توصیف ناپذیر بدست آمد. خیستر از آب. آوازی از آب. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
دلیل دیگه ای که لقب وونکو عاقل رو به خودم دادماینه که مردم فکر کنن من عقلم رو از دست دادم. این به من اجازه میده که هر چیزی رو که میبینم بیان کنم. اگر برات مهمه که مردم فکر کنن که دیوونه شدی،هیچ وقت دانشمند خوبی نمیشی. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
من اسم دوران بچگیم رو رو خودم گذاشتم تا یه چیزی رو به یاد خودم بیارم: این که یه دانشمند باید مثل یه بچه باشه. اگه چیزی رو میبینه باید بگه که اون رو میبینه. فرقی نمیکنه که اون چیزی باشه که فکر میکرده قراره ببینه یا نه. اول ببین،بعد فکر کن،بعد تست کن. اما همیشه اول ببین. وگرنه فقط چیزهایی رو میبینی که انتظارش رو داری. بیشتر دانشمندها این اصل رو فراموش میکنن. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
البته واضح و مبرهنه که هیچ اژدهای آتشین فولورنیسی از کنار اونها رد نشد،چون نسل این اژدهاها،مثل نسل دایناسورها و دودوها،و بر خلاف نسل بوئینگهای 747،متاسفانه منقرض شده و جهان دیگه هیچ وقت چنین موجوداتی رو به خودش نخواهد دید. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
آرتور و فنچرچ در هم آغوشی ای صامت به سمت بالا چرواز کردند و وارد پرده ی نمور ابرهایی شدند که آدم معمولا دورو بر بالهای هواپیما میبینه اما هیچ وقت لمس نمیکنه چون روی صندلی گرم و نرم توی هواپیما نشسته و از یه پنجره ی شیشه ای خط خورده به بیرون نگاه میکنه و اعصابش از دست پسر ده ساله ی مسافر بغلی خورده که الا و بلا میخواد پاکت شیرش رو روی پیرهن آدم خالی کنه. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
آرتور در حال سقوط متوجه شد که اگه همین جوری به سقوط ادامه بده و حرفهای ایتالیاییها رو درباره سقوط آزاد باور کنه ،خطر خیلی بزرگی تهدیدشونمی کنه. اون هم حرفهای همون ایتالیایی هایی که حتی نمیتونستن یه برج صاف بسازند. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
فنچرچ و آرتور به سمت پایین سقوط کردند چون اینجا لندن بود و جای اینجور کارها نبود.
آرتور نمیتونست فنچرچ رو بگیره،چون اینجا لندن بود و گالیله حدود هزار کیلومتر دورتر،دقیقا هزار و صد و شصت و نه کیلومتر دورتر،در شهر پیزا،ثابت کرده بود که شتاب دو جسم در حال سقوط آزاد برابره و به وزن این اجسام ربطی نداره. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
فیزیک سرش رو تکون داد،به آرتور و فنچرچ اعتنایی نکرد و عوضش به کارهای دیگه رسید: باعث شد که ماشینها همچنان در اتوبان حرکت کنند و چراغهای برق خیابونها روشن بمونن و مخصوصا باعث شد که اگه لقمهی نون کسی از دستش بیوفته حتما با طرف کَرهایش به زمین بیوفته. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
زندگی چهجوریه؟
این یه موضوعی بود که فورد به نظر خودش توش استاد بود. گفت: «زندگی مثل یه گریپ فروت میمونه.»
«چطور مگه؟»
«یه جورهایی زرد و نارنجیه،پوستش چین و چروک داره،توش لزجه و پر از هسته. بعضی آدمها نصفش رو به عنوان صبحونه میخورن.» خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
هایدپارک آدم رو به وجد میآره و متحیر میکنه. هر چیز این پارک،البته بجز آشغالهای دوشنبه صبحها،آدم رو به وجد میآره و متحیر میکنه. حتی اردکهای دریاچه. تنها افرادی که در یه عصر تابستونی از هایدپارکرد میشن و به وجد نمیآن احتمالا تو یه آمبولانس خوابیدند و ملافهای سفید روی سرشون کشیدن. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز
مشکل این سیاره (زمین) اینه،یا بهتر بگیم این بود،که اغلب ساکنانش بیشتر وقتها ناراضی بودند و احساس خوشبختی نمیکردند. خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی داگلاس آدامز