آخرین فعالیت‌ها


  • نه حوا نه آدم
    از نه حوا نه آدم :

    درباره مفهوم آزادی آنقدر صحبت شده که از گفتن مقدمه صرف‌نظر می‌کنم. تجربه‌ی عینی آزادی چیز دیگری‌ست. همیشه باید چیزی برای گریختن داشت و این امکان خارق‌العاده را برای خود فراهم کرد خیلی وقت‌ها چیزی که باید از آن فرار کنیم خودمان هستیم. امکان گریختن از خودمان مزیت بزرگی‌ست. چیزی از وجود خودمان که از آن فرار می‌کنیم می‌تواند زندان کوچکی در هر جای زندگی‌مان باشد. برای رهایی از این ... (...)

  • نه حوا نه آدم
    از نه حوا نه آدم :

    زرتشت بودن یعنی به جای پا، داشتن خدایانی که کوهستان را درمی‌نوردند و به آسمان سر می‌کشند؛ به جای زانو، داشتن منجنیق و تبدیل شدن بقیه‌ی بدن به گلوله؛ به جای شکم، داشتن طبل جنگ؛ یعنی داشتن قلبی که برای پیروزی می‌کوبد و سری مالامال از نشاطی نیرومند که نیرویی فرابشری برای تاب آوردنش نیاز است؛ یعنی ترک زمین برای از نزدیک گفت و گو کردن با خورشید. (...)

  • نه حوا نه آدم
    از نه حوا نه آدم :

    کسی که به دیگری فقط علاقه دارد، مگر می‌تواند عاشق او شود؟ امکان ندارد. ما عاشق کسانی می‌شویم که تاب تحملشان را نداریم، کسانی که برایمان خطری جدی محسوب می‌شوند. شوپنهاور عشق را حیله‌ای غریزی برای تولید مثل می‌داند، از اینکه این نظر چقدر مرا می‌ترساند حرفی نمی‌زنم. (...)

  • فقط یک داستان
    از فقط یک داستان :

    شگفتا که وقتی جوانید، هیچ دینی به آینده ندارید. اما پیر که می‌شوید، به گذشته مدیون می‌شوید. به چیزی مدیون می‌شوید که دیگر به هیچ وجه توان تغییر دادنش را ندارید. (...)

  • فقط یک داستان
    از فقط یک داستان :

    عشق اول مسیر زندگی را برای همیشه تثبیت می‌کند. این مسئله‌ای است که در گذر سالیان کشف کرده‌ام. این عشق مافوق عشق‌های بعدی نیست، اما با وجود خود بر همه‌ی عشق‌های متعاقب تاثیرگذار خواهد بود. عشق اول حکم یک الگو را دارد، یا نمونه‌ای در مقابل همه‌ی موارد دیگر؛ ممکن است همه‌ی عشق‌های بعدی را تحت‌الشعاع قرار دهد. از طرف دیگر، این عشق ممکن است باعث شود عشق‌های بعدی ساده‌تر ... (...)

  • فقط یک داستان
    از فقط یک داستان :

    هر کسی داستان عاشقانه‌ی خودشو داره. هر کسی. ممکنه این عشق به شکست مطلق ختم شده باشه، ممکنه مثل ترقه روشن و بعد یه دفعه فسی خاموش شده باشه، ممکنه حتی هیچ‌وقت نمود پیدا نکرده باشه، ممکنه همه‌ش تو ذهن طرف باشه. هیچ کدوم اینا از واقعی بودن این احساس چیزی کم نمی‌کنه. گاهی حتی واقعی‌ترش می‌کنه. گاهی یه زن و شوهرو می‌بینی که کنار هم تا حد مرگ دلزده ... (...)

  • ولگردهای دارما
    از ولگردهای دارما :

    چه اهمیتی داشت که آن چوب تراش‌هی تنباکوجوی دم در فروشگاه سر راه، درباره‌ی نامتعارفی فانی من چه می‌گویند، وقتی همه‌مان طعمه‌ی گور می‌شدیم، به هر حال. (...)

  • ولگردهای دارما
    از ولگردهای دارما :

    آدمی که در طبیعت وحش مهربانی را تمرین می‌کند، به جذبه‌ی همه‌ی معابد دنیا می‌ارزد. (...)

  • ولگردهای دارما
    از ولگردهای دارما :

    من بیرون از اینجا در جست و جوی ملکوت‌ام و ملکوت اینجاست، ملکوت تنها همین جهان مفلوک و بیچاره است. آه اگر می‌توانستم درک کنم. (...)

  • 1 مرد
    ستاره داد
  • جزء از کل
    ستاره داد
  • جنگل نروژی
    از جنگل نروژی :

    مرگ وجود دارد، نه به عنوان نقطه‌ی مقابل زندگی، بلکه به عنوان بخشی از آن. (...)

  • جنگل نروژی
    ستاره داد
  • سال‌های سگی
    ستاره داد
  • ناتور دشت
    ستاره داد
  • داش آکل
    ستاره داد
  • کیمیاگر
    ستاره داد