آقای لوی گفت: "ببین! داری عصبانیش می‌کنی فلورانس نایتینگا. با این چس مثقالی که از روان‌کاوی می‌دونی فقط باعث میشی اون یک ذره چیزی هم که تو کله‌ش مونده نابود بشه. تنها چیزی که می‌خواد اینه که بازنشست بشه و بخوابه."