میرا لخت شد. پیراهنش را٬ شلوار کوتاهش را و جوراب هایش را درآورد. شلاقش زده بودند. جای ضربه‌ها روی بدنش پیدا بود. خواستم در این باره حرفی بزنم ولی دیدم لبخند می‌زند و فهمیدم که دیگر حرفی نمانده است و همه چیز به خوبی جریان دارد. من هم لبخند زدم و او دید که یک دندان ندارم. . با قدم‌های بلند به طرف وان آمد و در کنارم دراز کشید. سنگین بود و خیس. سرم را زیر آب برد و مرا بوسید. آب٬ دهان هردومان را پر کرده بود. موهای سیاهش در اطراف مان شناور بود. از لثه ام هنوز خون می‌آمد و آب سرخ رنگ بدنش را پوشانده بود. دوباره بلند شد و خودش را آرام به رویم انداخت و دیگر تکان نخورد. در سطح آب فقط موهایش پیدا بود و دهان سیاه نیمه بازش.
۲ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Leili Nour Shams
‫۱۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۴:۴۹
كتابخانه گوگولي
‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یک شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۴۴