عادت ندارد به زن و بچه ی مردم نگاه کند، اما لباسهای جور و واجور زنها توجه ش را جلب میکند. یکی چادر عربی سر کرده است، دیگری کُردی پوشیده است، زن دیگری روسریِ بلند و گل دار ترکمنی دارد… قیدار آرام از ناصر میپرسد:
- خدا بیامرز اصلیتش به کجا میرسید؟ مجلس ختم ش شده موزه ی مردم شناسی!