آخرین فعالیت‌ها


  • مرگ خوش
    از مرگ خوش :

    و از نابینایی عجیب مردانی که از تغییرات درون خود آگاهند و بر دوستانشان تصویری یکسان و دائمی تحمیل می‌کنند، حیران ماند. (...)

  • مرگ خوش
    از مرگ خوش :

    از این رو باید کمی جهل باشد که زندگی را در خوشبختی کامل کند. آنان که فاقد این هستند باید به کسب آن همت بگمارند: باید بی بصیرتی حاصل شود. (...)

  • مرگ خوش
    ستاره داد
  • قاتلی به پاکی برف
    از قاتلی به پاکی برف :

    نور و سایه روی سبیل گربه سر میخورند. چرا انقدر مرا تحت تأثیر قرار می‌دهند؟ درست مثل این است که با نگاه کردن به این میله‌های ابریشمی سیاه و سفید در یک آن همه چیز را بفهمم، در حالی که چیزی برای فهمیدن وجود ندارد، فقط میتوان از روزهایی به این پاکی، زیر آسمانی به این سبکی شگفت زده شد. (...)

  • جزء از کل
    از جزء از کل :

    احتمالا من یک فیلسوف بودم، یا دست کم یک بیگانه ی ابدی، و زندگی هم قرار نبود برایم راحتتر شود. خودم را از جریان جدا کرده بودم، از کشتی مادر کنده بودم، حالا داشتم با عجله میرفتم سمت فضای لایتناهی ترسناک بالای سرم. (...)

  • جزء از کل
    از جزء از کل :

    بعد شروع کردم به فکر کردن درباره اشک. چرا تکامل کاری با بدن انسان کرده که نتواند غمش را پنهان کند؟ (...)

  • جزء از کل
    ستاره داد
  • فراتر از بودن
    از فراتر از بودن :

    تو کسی هستی که نمیگذاری به تنهایی ام اکتفا کنم. من برای تنهایی نیرویی شگرف دارم. میتوانم روزها، هفته‌ها و ماه‌ها را تنها سپری کنم. خواب آلوده و آسوده. و مانند یک نوزاد، خشنود. تو آمدی و خواب آلودگی را برهم زدی. (...)

  • کتاب خنده و فراموشی
    از کتاب خنده و فراموشی :

    زاد و ولد سریع جنون نوشتن در میان سیاستمداران، راننده‌های تاکسی، زنان باردار، معشوقه ها، آدم کش ها، جنایتکاران، فاحشه ها، روسای پلیس، پزشکان و بیماران به من ثابت می‌کند که هر فردی، بدون استثناء در درون خود حامل استعداد بالقوه نویسندگی است و تمام نوع بشر کاملا حق دارد که با فریاد «همه ما نویسنده ایم!» به خیابان‌ها هجوم بیاورد. دلیلش این است که هرکسی در قبول این واقعیت ... (...)

  • آهستگی
    از آهستگی :

    کسی که افکار خود را علنی منتشر می‌کند در واقع دارد خطر قانع شدن مردم نسبت به درستی عقایدش را می‌پذیرد و به بیان دیگر، او هم در ردیف افرادی قرار می‌گیرد که نیت تغییر دادن جهان را دارند. تغییر دادن جهان! (...)

  • آهستگی
    از آهستگی :

    حکمت اپیکوری مبتنی بر سرنوشت غم انگیزی است. انسان به جهان پر درد و رنجی پرتاب می‌شود و کم کم پی می‌برد که یگانه ارزش بدیهی و قابل اعتماد، لذتی است که او خود بتواند احساس کند، هر قدر هم که ناچیز باشد. جرعه ای آب گوارا، نگاهی به سوی آسمان، و یا نوازشی. (...)

  • آهستگی
    ستاره داد
  • هویت
    ستاره داد
  • ژه
    ستاره داد
  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    بعضی چیزها را آدم نداند بهتر است. چون تا وقتی نمیدانی بهت ربطی هم پیدا نمیکند، اما تا دانستی، یقه ات را میگیرد و دیگر تا آخر عمر باهات است (...)

  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    حالا آنجا نیستم، هیچ جا نیستم؛ بادم که از همه طرف می‌دود و لای این دهانهای گشاد قیقاج میدهد و فرار میکند؛ برگ چنار قهوه ای ام اصلا که یواشکی از کنار چشم شان می‌افتم رو سبزی چمن و قایم میشوم؛ دود سیگار آن آقا هستم که همینطور که خودش میرود پشت سرش جا می‌مانم و سبک میشوم و نازک، و جلو جسم‌ها می‌روم بالا و غیب میشوم. (...)

  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    اصلا دیگر زمان چیست جز سکوتی سنگی، که میتوان بر بالای آن گردش کرد و رفت و بازگشت و از همه طرف نگاهش کرد. (...)

  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    من هم میدانستم این لبخند و چهره ی خودم نیست، اما آن را دوست داشتم. این یکی از چیزهای اصل کاری بود که میخواستم همیشه داشته باشم ش تا وقتی آنی میشوم که خودم میخواهم، یعنی آدمی که همه چیز خودش را دوست دارد، این لبخند هم باهام باشد. (...)

  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    مقصر کسی نیست. تقصیر یعنی جمع شدن هزار عمل هزار آدم مختلف از پدر پدربزرگهامان تا حالای خودمان (...)

  • ویران می‌آیی
    از ویران می‌آیی :

    بود. لازم نبود به ش فکر کنم و در خیال بسازم ش. لازم نبود با هر صدایی یا چشمهای قهوه ای یی یا خنده ی ریزریزی چشمم را ببندم و او را ببینم. کنارم بود. آنقدر بود که به این چیزهاش فکر نمیکردم. (...)

  • جاودانگی
    ستاره داد
  • شب پیش‌گویی
    ستاره داد
  • مترجم دردها
    ستاره داد