لوین به یاد داشت که وقتی نیکلای از اشتیاقی روحانی در تاب بود و روزه میگرفت و با راهبان دمساز بود و در مراسم کلیسایی شرکت میکرد. از مذهب یاری میجست و میخواست از این راه طبیعت سودایی خود را مهار کند نه فقط کسی از او پشتیبانی نمیکرد بلکه همه، از جمله خود او ریشخندش میکردند، دستش میانداختند و او را "حضرت نوح" یا "جناب کشیش" میخواندند و هنگامی که مهار درید و به شرارت افتاد نیز هیچ کس کمکش نکرد و همه به وحشت از او دوری جستند.