لوین به یاد داشت که وقتی نیکلای از اشتیاقی روحانی در تاب بود و روزه میگرفت و با راهبان دمساز بود و در مراسم کلیسایی شرکت میکرد. از مذهب یاری میجست و میخواست از این راه طبیعت سودایی خود را مهار کند نه فقط کسی از او پشتیبانی نمیکرد بلکه همه، از جمله خود او ریشخندش میکردند، دستش میانداختند و او را «حضرت نوح» یا «جناب کشیش» میخواندند و هنگامی که مهار درید و به شرارت افتاد نیز هیچ کس کمکش نکرد و همه به وحشت از او دوری جستند. آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
بریدههایی از رمان آناکارنینا 1 (2 جلدی)
نوشته لئو تولستوی
کیتی احساس میکرد که آنا زن بسیار ساده ای است و هیچ چیز خود را پنهان نمیکند اما در وجود او دنیایی از علایق پیچیده و شاعرانه نهفته است که بسیار والاست و او به آن راهی ندارد. آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
- خوب، بار گناهان تو زیاد سنگین نیست.
لوین گفت: چرا، با این همه، «چون دفتر زندگیم را با بیزاری باز میخوانم… میلرزم و لعنت میفرستم و افسوس میخورم…بله.»
استپان آرکادیچ گفت: خوب چه میشود کرد، زندگی است دیگر… آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
استپان آرکادیچ تأیید کرد که: البته همین طور است. هدف تمدن همین است. باید از هر کار لذت برد.
- خوب، اگر هدف تمدن این است من ترجیح میدهم وحشی باشم. آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
حضور او را در میان انبوه یخبازان از شادمانی و وحشتی دریافت که بر دلش چیره شد. او در آنسوی میدان ایستاده بود و با بانویی حرف میزد. به نظر میرسید که نه در لباسش چیز خاصی وجود دارد و نه در نحوه ی ایستادنش، اما لوین به همان آسانی او را باز شناخت که گفتی گل سرخی را در میان یک بغل گزنه. آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
سرگی ایوانویچ گفت: خوب، من این را نمیفهمم - و بعد افزود: فقط یک چیز را میفهمم، و آن درس تواضعی است که یاد گرفته ام. از وقتی که برادرمان نیکلای به این روز افتاده من به آنچه اسمش رذالت است به چشم دیگری، یعنی با نرمی و اغماض بیشتری نگاه میکنم. میدانی چه کرده؟
لوین گفت: وای، وحشتناک است، وحشتناک! آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی
خانوادههای خوشبخت همه به مثل هم اند، اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند. آناکارنینا 1 (2 جلدی) لئو تولستوی