این همه میلیون چی؟
تاجرپیشه فهمید که نباید امید خلاصی داشته باشد. گفت: -میلیون‌ها از این چیزهای کوچولویی که پاره‌ای وقت‌ها تو هوا دیده می‌شود.
-مگس؟
-نه بابا. این چیزهای کوچولوی براق.
-زنبور عسل؟
-نه بابا! همین چیزهای کوچولوی طلایی که وِلِنگارها را به عالم هپروت می‌برد. گیرم من شخصا آدمی هستم جدی که وقتم را صرف خیال‌بافی نمی‌کنم.
-آها، ستاره؟
-خودش است: ستاره.
-خب پانصد میلیون ستاره به چه دردت می‌خورد؟
-پانصد و یک میلیون و ششصد و بیست و دو هزار و هفتصد و سی و یکی. من جدیّم و دقیق.
-خب، به چه دردت می‌خورند؟
-به چه دردم می‌خورند؟
-ها.
-هیچی تصاحب‌شان می‌کنم.
-ستاره‌ها را؟
-آره خب.
-آخر من به یک پادشاهی برخوردم که…
-پادشاه‌ها تصاحب نمی‌کنند بل‌که به‌اش "سلطنت" می‌کنند. این دو تا با هم خیلی فرق دارد…
#شازده_کوچولو | انتوان اگزوپری | فصل سیزدهم
۱ نفر این نقل‌قول را دوست داشت
zahralabbafan
‫۹ سال قبل، چهار شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۶