آقای درستکار پشت دستگاه با چرخدندههای یک ساعت مچی ور میرفت و حتماً به روزی فکر میکرد که بالاخره فرا میرسد و او آن ساعت را به کار میاندازد. بعد با به صدا در آوردن زنگ کوکوی خوش آهنگ ساعت به همه ثابت میکند که آدمها هر کار بخواهند میتوانند بکنند به شرطی که طبیعت سر جنگ نداشته باشد.