بر روی زمین چشمش به در پرنده ای افتاد، گفت:
"عشق صدها پر دارد که هر یک از عرش تا فرش در طیران است. عاشقان از برق و هوا پرّان‌ترند. زاهدان با ترس قدم بر‌می‌دارند. این ترسویان هرگز به گرد عشق نخواهند رسید مگر آنکه پرتو عنایت الهی بر آن‌ها بتابد.
فوتی به پر کرد و با نگاه حرکت آن را در هوا دنبال کرد. سپس افزود:
"این همان وضعی است که برای آن مرد زاهد پیش آمد. او از این جهان، و از گیرودار جبر و اختیار آزاد شد. از دره ترس گریخت. شهباز، راه خود را به سوی شاه پیدا کرد."