مولانا کسی را که بیش از هر چیز و هر کس در جهان دوست میداشت، فدا کرد تا خطر عشق را در اوج تجربه کند. مولانا جدایی، و حضور در غیبت را برگزید. او عادت داشت که زندگی خود را چنین خلاصه کند: "خام بدم، پخته شدم، سوختم". پیش از دیدار با شمس، خام بود، پیوند با شمس پختهاش کرد و در جدایی از او، سوخت و عظمتی بیکران یافت.