… گفت اینجا با تورنتو خیلی فرق دارد و ممکن است حوصله‌ام سر برود.
گفتم: "ابدا" و اضافه کردم: "اینجا خیلی قشنگه، آدم احساس می‌کنه وارد یکی از رمان‌های روسی شده."
یک دفه توجه‌اش به من جلب شد. نخستین بار بود که با دقت نگاهم می‌کرد.
- واقعا؟ مثلا کدام رمان روسی؟
چشمان روشنش خاکستری مایل به آبی بود. انحنای یکی از ابروهایش؛ مثل قله‌ی کهی بالا رفته بود.
تعدادی رمان روسی خوانده بودن، بعضی‌هایشان را تمام کرده بودم و بعضی‌ها را هم ورق زده بودم. ولی به خاطر ابرویی که بالا انداخته بود و قیافه‌ی مبارزه طلبانه ای که گرفته بود، از هول، عنوان هیچ کدام‌شان جز جنگ و صلح یادم نمی‌آمد…
۳ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Ali
‫۷ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۳ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۳
holy.mary
‫۷ سال و ۱ ماه قبل، سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۴
💟💟💟
‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۱