آخرین فعالیت‌ها


  • مردی در تبعید ابدی
    از مردی در تبعید ابدی :

    عشق به دیگری ضرورتیست که از حادثه برمی خیزد نه از اراده و انتخاب، و همین، کار را مشکل می‌کند. در به در که نمی‌توان به دنبال محبوب خاکی گشت. در هر خانه را که نمی‌توان کوبید و پرسید: آیا یار من، اینجا منزل نکرده است؟ سرِ هر گذر، همچو اوباش، نمی‌توان اِستاد و در انتظار عبور یار، زمان را کُشت… و همین‌هاست که کار را مشکل می‌کند. (...)

  • ناتمامی
    از ناتمامی :

    مردی که عشقش را ازش بگیری […] یا خیلی مرد است و پای مرگش می‌ایستد، یا مثل بیشتر بقیه‌ی مردها، تا آخرش ثانیه‌های مرده را زندگی می‌کند. (...)

  • دلدار اسپوتنیک
    از دلدار اسپوتنیک :

    اگر مردم می‌خواهند دانسته و ندانسته‌هایشان در صلح کنار هم زندگی کنند، باید یک استراتژی هوشمندانه برگزینند و این استراتژی… بله، درست فهمیدی! … اندیشیدن است. مجبوریم لنگر گاهی بی‌خطر بیابیم. در غیر این‌صورت، بدون شک در طول مسیر تصادف وحشتناکی خواهیم داشت. (...)

  • دلدار اسپوتنیک
    از دلدار اسپوتنیک :

    در رویا نیازی نیست فرقی بین چیزها قائل شوی. به هیچ وجه! آنجا حد و مرزی وجود ندارد. بنابراین، در رویا‌ها دیگر برخوردی نخواهد بود و اگر هم باشد، باعث صدمه دیدن نمی‌شود. واقعیت فرق می‌کند. واقعیت گزنده است. (...)

  • دلدار اسپوتنیک
    از دلدار اسپوتنیک :

    در دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، چیزهایی که می‌دانیم و نمی‌دانیم، مانند دوقلوهای بهم چسبیده‌اند که به صورتی جدا نشدنی در آشفتگی زندگی می‌کنند. آشفتگی… آشفتگی چه کسی واقعا می‌تواند فرق بین دریا و آنچه در آن انعکاس یافته، تشخیص دهد؟ یا فرق بین ریزش باران و تنهایی را بیان کند؟ (...)

  • لیدی ال
    ستاره داد
  • ناپدید شدن
    ستاره داد
  • ناپدید شدن
    از ناپدید شدن :

    دلال شدن یک خصوصیاتی میخواهد که ربطی به ملیت و جنسیت و طبقه اجتماعی ندارد. برای همین تفاوت معناداری بین دلال‌های داخلی و خارجی وجود ندارد. همه‌شان عضوی از یک خانواده بزرگ بین‌المللی هستند؛ اوباش بدون مرز. (...)

  • ظلمت در نیم‌روز
    از ظلمت در نیم‌روز :

    حقیقت آن چیزی است که برای بشریت مفید است، دروغ آن چیزی است که برایش ضرر دارد. توی کتاب تاریخ فشرده‌ای که حزب برای کلاس‌های شبانه بزرگسالان منتشر کرده، تاکید شده که دین مسیحی در طول اولین قرن‌های میلادی واقعا باعث پیشرفت بشریت شده است. این موضوع برای هیچ آدم فهمیده‌ای جالب نیست که وقتی مسیح تاکید می‌کرد که پسر خدا و یک زن باکره است، حقیقت را می‌گفت یا ... (...)

  • ظلمت در نیم‌روز
    از ظلمت در نیم‌روز :

    ما برای شما پیام‌آور حقیقت بودیم، ولی حقیقت در دهان ما طنین دروغ داشت. برایتان آزادی به ارمغان اوردیم، ولی این آزادی در دست‌هایمان به شلاق بدل شد. به شما وعده حیات و زندگی دادیم، ولی صدایمان به هر جا که رسید، درخت‌ها خشکیدند و خش خش برگ‌های خشک بلند شد. از آینده به شما نوید دادیم، ولی زبانمان الکن بود و عربده کشیدیم…. (...)

  • جزء از کل
    از جزء از کل :

    مردم می‌گن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره، ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌مونه و نه شخصیت ،و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌وار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌کنه. هر کسی که ادعا می‌کنه یکی از دوستانش در طول سال‌ها هیچ تغییری نکرده فرق نقاب و چهره‌ی واقعی رو نمی‌فهمه. (...)

  • زن در ریگ روان
    از زن در ریگ روان :

    استفاده ما از مدارک به این دلیله که طرف مقابلمون رو نسبت به وظایفش آگاه کنیم. قصد داریم با این کار خیال خودمون رو راحت کنیم و مطمئن باشیم که اون خودش مسئولیت هاش رو می‌دونه: قراردادها، کارت‌های شناسایی، مجوزها، شهادت توی دادگاه، قبض‌های مختلف، رضایت نامه، گواهی‌های مالی، گواهی درآمد، حتی شجره نامه نوشتن. نمی‌دونم همش رو گفتم یا نه، چیزی یادم رفته؟! چیزی که می‌خوام بگم اینه که ... (...)

  • زمانی که 1 اثر هنری بودم
    از زمانی که 1 اثر هنری بودم :

    هر کدام از ما سه موجود هستیم. یک وجود شیئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ما می‌گویند. وجود اول یعنی جسم، خارج از اختیار ماست. این ما نیستیم که انتخاب می‌کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژ پشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما ... (...)

  • خداحافظ گاری کوپر
    از خداحافظ گاری کوپر :

    هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است. فقط رفت و آمد است. افت و خیز است معاشرت می‌کنند و اسمش را می‌گذارند عشق (...)

  • نامه‌هایی به میلنا
    از نامه‌هایی به میلنا :

    گاه احساس میکنم ما دوتن دراتاقی دو در هستیم ودرهای اتاق روبه روی یکدیگر قرار دارند. هریک از ما دسته یکی از درها را به دست گرفته است. یکی از ما چشمکی می‌زند و آن دیگری بلافاصله خودش را پشت در قایم می‌کند. در این هنگام اولی ناچار است حرفی بزند. دومی فورا در را پشت سر خود می‌بندد تا دیگر دیده نشود اما او مطمئن است که در را ... (...)

  • عامه پسند
    از عامه پسند :

    هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به‌سرعت می‌گندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همه‌مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دل‌مان هم خوش بود که زنده‌ایم. (...)

  • سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی
    از سه‌شنبه‌ها با موری مرد پیر مرد جوان و بزرگترین درس زندگی :

    ما عادت نداریم لحظه‌ای بایستیم، پشت سرمان را نگاه کنیم، زندگی‌هایمان را ببینیم و به خودمان بگوییم، همه چیز همین است؟ همه‌ی چیزی که من می‌خواهم همین است؟ آیا این وسط چیزی گم نشده؟ (...)