دست را که بیشتر روی سطح برگ نگه میدارم میتوانم صدای جریان آب در آوندهای گیاه را بشنوم، حتا صدای پای کسانی را که از کنارش گذشتهاند. میتوانم دستم را روی در حیاط بگذارم و به صدای بازی بچهها در کوچه گوش بدهم و چهرهی تکتکشان را ببینم و بفهمم بعد از بازی کجا میروند و چه میکنند. البته این دریافت هنگام مواجهه با پدیدههای جدید به شدت پیچیده و گاه اضرابآور است. مثلاً یکدفعه که کیسهای آویشن پاک میکنم دستم به چیزی عجیب میخورد. یک شیِ گرد با تیغ زیاد. شبیه جوجهتیغیای که سالها پیش سید برایم آورد. تکان نمیخورد. سرد است و بوی عجیبی میدهد. مدتی لمسش میکنم ناگهان حس عجیبی بهم دست میدهد و عقب میکشم. دایرهای زیر نبض دستم تیر میکشد و درون دماغم خارشی ایجاد میشود که گیجم میکند. باید از آن شی دور میشدم.
.
مادر پیش از آن گفته بود که احتمال دارد گیاه سمی یا حشره یا حتا مار مُرده لابهلای گیاهان باشد، اما این اولین باری است که به چیزی عجیب و غریب برمیخورم. مادر را که خبر میکنم آن شی را به دقت وارسی میکند و میگوید تاتوره است. گیاهی سمی که خاصیتی ضدّسم دارد. جوشانده این گیاه میتواند اعصاب را از کار بیاندازد و موجب مرگ شود. تاتوره را میگذارد توی شیشهای در بالاترین قفسهی زیر زمین. میگوید سرخپوستها این گیاه را دود میکنند و از خود بیخود میشوند و در این حالت آینده را پیشبینی میکنند. میتوانند چیزهایی ببینند که دیگران نمیبینند. دستم را به دهان میبرم تا طعم تاتوره را بچشم. میگوید بعضیها به آن سیبِ دیوانه یاسیبِ شیطان میگویند.