Mahkame

Mahkame

معتاد به قرصِ ماه....🌕 به کتابها سلام میکنم، از دنیا خداحافظی!

آخرین فعالیت‌ها


  • کیمیاگر
    ستاره داد
  • راهنمای مردن با گیاهان دارویی
    از راهنمای مردن با گیاهان دارویی :

    تنهایی چیزِ پُری است و همزمان خالی. (...)

  • بلندی‌های بادگیر
    از بلندی‌های بادگیر :

    نلی دین: آدمهای مغرور برای خودشان ناراحتی درست می‌کنند. (...)

  • قلب رازگو
    ستاره داد
  • دل تاریکی
    از دل تاریکی :

    پرس و جوی زیاد خطر دارد. (...)

  • دل تاریکی
    از دل تاریکی :

    برای ما زمین جایی است که در آن زندگی می‌کنیم و ناچاریم با دیدنی‌ها و شنیدنی‌های آن بسازیم. (...)

  • گربه سیاه
    ستاره داد
  • دشمن عزیز
    ستاره داد
  • خداحافظ گاری کوپر
    از خداحافظ گاری کوپر :

    _منظورم اینه که این کشورها وقتی شناخته می‌شن که مردم می‌رن اونجا که کشته بشن‌. جغرافی یعنی همین. پدرم خودشو فدای جغرافی کرد. خندید. _مثلاً ویتنام. اول اصلاً کسی نمی‌دونست که همچو جایی هم توی دنیا هست. حالا آمریکا پر از ویتنام شده. کره، همین‌طور. یک روز یک کاغذ برای یکی می‌رسه که پدرش توی کره کشته شده. می‌ره روی نقشه می‌گرده ببینه کره کجاست. آمریکاییها جغرافی رو همین‌جوری یاد ... (...)

  • خداحافظ گاری کوپر
    از خداحافظ گاری کوپر :

    چهار روز می‌شد که او را ندیده بود. چهار روز کم نیست. یک عمر است. هواپیماها در یک ساعتش دوهزار کیلومتر راه می‌روند. (...)

  • خداحافظ گاری کوپر
    از خداحافظ گاری کوپر :

    - جس، خوبه یه سری به اونجا بزنیم. - کجا، لنی؟ - اونجا، می‌دونی؟ آنجا، دور، دور، شاید یه جایی، یه دور جدی، یه‌چیز خاطر جمع باشه. باید یه جایی توی این دنیا《دور حسابی》پیدا بشه. (...)

  • خداحافظ گاری کوپر
    از خداحافظ گاری کوپر :

    "پیشرفتم عالیست. بعضی وقتها نصف شب از خواب بیدار می‌شم و می‌بینم هیچ احساسی ندارم. بی‌درد بی‌درد. یک پیروز واقعی! یک جور خلاء کامل و خیلی عالی! خلاصه اینکه من هم حالا می‌تونم ادعا کنم که به خوشبختی رسیدم. یا گمان می‌کنم بتونم یک شب زیبای بی مهتاب لب دریاچه بنشینم و هیچ احساسی نکنم. انگاری خدا شفایم داده. " (...)

  • نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)
    از نفرین دفراش (دشت پارسوا 3) :

    کیانیک: " […] به نظر من اینکه مطمئن باشیم همیشه همین موجودی باقی می‌مونیم که خیال می‌کنیم هستیم درست نیست. همچین چیزی دست کم فقط در دو صورت امکان پذیره: اینکه زمان رو بَرده‌ی خودمون کنیم یااینکه… مرده باشیم. وقتی زمان بگذره یه سری باورها حتماً تغییر می‌کنن و همین هم اخلاق و روحیات رو تغییر می‌ده. این شبیه یه جور پوست اندازی مغزه که یا نفست رو می‌گیره یا ... (...)

  • نفرین دفراش (دشت پارسوا 3)
    از نفرین دفراش (دشت پارسوا 3) :

    نریمان: «رضایت واقعی هیچ‌وقت بدست نمی‌آد، می‌آد؟» ماندانا: «درسته که گاهی حجم داشته‌ها خیلی کمتر از نداشته‌ها به نظر می‌آد، ولی ممکنه ارزش تک تک اون داشته‌ها خیلی بیشتر از تمام نداشته‌ها باشه.» نریمان: «فیلسوف شده ای ماندانا؟! من نداشته ای دارم که نداشتنش به تنهایی می‌تونه باقی داشته‌های عمرم رو کنار بزنه.» ماندانا: «اگه این‌طوره، پس همه ی تلاشت رو برای بدست آوردنش صرف کن. اگه تمام وجودت رو ... (...)

  • پیشگویی سپیده‌دم (دشت پارسوا 2)
    از پیشگویی سپیده‌دم (دشت پارسوا 2) :

    کیانیک: «آینده گذشته است. آینده می‌رسه، اما پایدار نمی‌مونه و خیلی زود به گذشته تبدیل میشه… پس نباید زود قضاوت کرد.» (...)

  • پیشگویی سپیده‌دم (دشت پارسوا 2)
    از پیشگویی سپیده‌دم (دشت پارسوا 2) :

    «هیچ وقت اجازه نده چیزهای کوچک مثل این زخم، مجال این رو پیدا کنن که خودشون رو بیش از حد مهم جلوه بدن» (...)

  • پندراگن (سربازان هالا)
    از پندراگن (سربازان هالا) :

    در چشم اندازِ هرآنچه بوده و خواهد بود، چند دهه چیزی نیست مگر ذره ای از زمان. یک چشم بهم زدن. لحظه ای گذرا. اما برای کسانی که در هالا زندگی می‌کنند، هر ثانیه ی مختصر هم اهمیت دارد. زمان همیشه ارزشمند است. مشکل آن است که آن را غنیمت بشمرند. تصمیمِ درست برای گذرانِ وقت، توانایی و قریحه ای قدرتمند و عظیم است‌. همه سرنوشتِ خودرا در دست دارند. ... (...)

  • پیرمرد و دریا
    از پیرمرد و دریا :

    ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﻡ. ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪاﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﺘﻪ ﺑﺎﺷﻤﺶ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺷﮑﻢ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﮐﻨﻢ. ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﺒﺎﺵ. ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩٔ ﮔﻨﺎﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ. ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ... (...)