دشمن را، دشمن میخواست. بیهیچ حجابی از نجابت. بیهیچ نقطهای ترحمانگیز: گو گم شوند این معصومیّتهای دستوپاگیر. شرّ تمام. بگذار شرارت جان بگیرد. آنچه از خصم تیغ مرا کندتر کند، گم باد. قلب مهربان خود را در خاک دفن میکنم. تو هم در من همینجور نگاه کن. ماده گرگی درنده. ناکسی که این بار نمیخواهد قربانی خود را از میان برهگان برگیرد. این بار ستیز گرگیست با گرگ. چنگ و دندان تیز کن. این لبخند پرملاحت را از روی لبهایت برمیچینم. چنین به ناز دم مجنبان. شیرینی مکن. به این تن و اندام جوان چندین پیچوتاب مده. پستانهایت را به دشنه چاک میدهم. چشمان مهربان و قشنگ خود را بر خشم من سد مکن. ویرانش میکنم. ویرانشان میکنم.