یکی از حوزههای اندوهناک، حوزهٔ روابط است، اما به طرز عجیبی آثار کمی به این مضمون مهم پرداختهاند. این شرح مختصر را تجسم کنید که به هنرمندی داده شده است:
بسیاری زوجها درگیریهای دردناکی دارند که سر میز شام بروز میکند. جرقهٔ اولیه معمولاً کوچک بهنظر میرسد؛ مانند طرز مطرح کردن این پرسش که "روزت چهطور بود؟" ، با قصدی طعنهآمیز یا مشکوک. یکی حرف تندی میزند و دیگری احساس بیچارگی میکند؛ کسی که توپیده حسابی عصبانی است، اما احساس هیولا بودن به او دست میدهد (چهطور چنین چیزی برایم رخ میدهد؟). مارپیچی از "از تو متنفرم" و "از خودم متنفرم" و "از تو متنفرم که باعث میشوی از خودم متنفر باشم" راه میافتد. اثری هنری میخواهیم که آرزوی پنهان اما عقیم ما را برای باهم شاد بودن نشان دهد. شاید میز زیبایی چیده باشند. یکی ممکن است فکر کند هیچ کار اشتباهی نکرده است، حال اینکه دیگری دارد گریه میکند. اینها آدمهای خوبی هستند. ما آنها را سرزنش نمیکنیم. باید دوستداشتنی باشند. در چنگ مشکل واقعاً بغرنجی گرفتارند. آیا با یک اثر هنری میشود رنجشان را تکریم کرد و از فاجعهباری رنج و تنهایی این آدمها کاست؟