در بیابان زمین دست تنگ و بیچیز است. به همین خاطر آدمی فرصت زیادی دارد تا به جهان بیندیشد. زمانی بسیار طولانی در اختیار دارد تا به آسمان و ستاره و آفتاب و خدا فکر کند. تا ابد به شن خیره شود، اما اینجا، در این جنگل پرهیاهو، زمین غنی که هر درختش معجزهای است و هر پرندهاش بزرگترین موضوع است برای تفکر و تأمل، هر انسانی نیازمند عمری است برای اندیشیدن و خیالات، زمین ما را اسیر خود میکند… به تملک زمین درمیآییم… به تملک اشیای موقتی و کوچک… اینجا آدمی در جزئیات غرق میشود. معانی بزرگ را فراموش میکند. تو خوشبختی که از سرزمین دیگری آمدهای و رؤیاهایت فقط معانی بزرگی چون جهان و زندگی بوده است.