ریشهٔ بسیاری از دردسرهای ما این است که برایمان جا نیفتاده که برخی چالش‌ها ممکن است چقدر سخت و طاقت‌فرسا باشند. گوستاو فلوبر در روزهای آغازین کار نویسندگی‌اش بود که به شیوهٔ خاص خودش درسی دردناک را فراگرفت. در اواخر دههٔ بیست زندگی‌اش بسیار مشتاق شد که شخصیت ادبی بزرگی شود و خیلی زود رمانی به نام وسوسهٔ سن آنتونی نوشت. از افراد مختلفی نظر خواست و همه، به اتفاق آرا، گفتند باید دست‌نوشت کتابش را به آتش بیندازد و او هم انداخت. سپس کار دیگری به نام مادام بوواری را شروع کرد و این بار با این دیدگاه جدی‌تر که این فرآیند می‌تواند چقدر دشوار و زمان‌بر باشد و شاید گاهی مجبور شود با یک پاراگراف مدت‌ها کلنجار برود و چه بسا نظرش در مورد آهنگِ یک جمله چندین بار تغییر کند. این رمان پنج سال وقت او را گرفت، اما سرانجام به‌عنوان یک شاهکار شناخته شد. توجه زیاد به جزئیات نوشته‌ها، پاداش بسیار بزرگی برای او به ارمغان آورد.