اغلب نهتنها به این خاطر آزرده میشویم که باید چیزی را به دیگری بیاموزیم، بلکه به این خاطر نیز عصبی میشویم که "دانشآموز" آن مسئله را اصلاً نمیداند؛ که البته ناآگاهیِ وی مرتبط است با سطح تحصیلات، پسزمینه، میزان حقوق و غیره. ما معمولاً در پس ذهنمان از اینکه کسی از چیز مهمی اطلاع ندارد بسیار بیزاریم، با وجود اینکه هرگز فرصت یادگیری برای آن شخص فراهم نشده است. شدت این نومیدی بهقدری است که ما را از ثبات لازم برای آموختن این نکته به وی محروم میکند که به دیدگاه ما احترام بگذارد (و چه بسا بعدها در عمل دیدگاه ما را در پیش بگیرد).