با تفکر در مورد نیروهای سرمایه‌داری و نیز تأثیر آن‌ها بر زندگی خصوصی‌مان، توجه‌مان را از تجربه‌های دم‌دستی دور و معطوف به تبیینی فراگیرتر می‌کنیم و همین کار باعث می‌شود بارِ گناه تا حد زیادی از دوش ما برداشته شود. منظور این نیست که سرمایه‌داری بسیار بد و زننده است. این حقیقت که کار کردن زیر لوای سرمایه‌داری بعضی مواقع بسیار طاقت‌فرسا و پراسترس است، لزوماً بدین معنا نیست که این کارها ارزش انجام ندارند یا گزینهٔ دلپذیرتری در این دنیا وجود دارد. مثلاً ما پذیرفته‌ایم که بزرگ کردنِ کودکان اغلب کاری دشوار و پراسترس است، اما نمی‌گوییم که فرزند آوردن ارزشش را ندارد. مسئله فقط این است که نسبت به گذشتگان بهتر می‌توانیم، بزرگیِ چالشی که با آن روبه‌رو هستیم را به حساب بیاوریم. همهٔ ما جمعاً در عصری زندگی می‌کنیم که رقابت و ناامنی بسیاری مسئلهٔ شغل را در بر گرفته است، و این نه خطای ماست و نه خطای هیچ‌کس دیگر. بنابراین اگر اغلب احساس استرس شدید داریم، تماماً تقصیر ما نیست.