صدها روز مثل یک دیوانه، صبح به صبح و شب به شب به خودم و زندگی لعنت کردهام، اما بعد، هر صبح که بلند میشدم و زیبایی را حس میکردم تمام چیزها به هم پیوند میخوردند.
صدها روز مثل یک دیوانه، صبح به صبح و شب به شب به خودم و زندگی لعنت کردهام، اما بعد، هر صبح که بلند میشدم و زیبایی را حس میکردم تمام چیزها به هم پیوند میخوردند.