آسودگیخیال در همهجا حضور دارد؛ در شور و نشاط جسورانهی باران تابستان، در ورقورق کتابی که نیمهخوانده در گوشهای افتاده است، در زمزمهی دعاهای سحرگاهی، در بستن ملایم کرکرههای چوبی به هنگام شب، در ظرافت رنگ آبی، آبی آسمان، آبی دریا، در باز و بستهشدن پلکهای یکنوزاد، در آهستهگشودن نامهای که انتظارش را میکشیدیم و دوباره خواندن آن، در صدای خشخش برگها و در بیاحتیاطی سگی که روی آبی یخزده سر میخورد… بنابراین، آسودگیخیال در همهجا هست و اگر حس میکنید به کمبود آن گرفتارید، به این دلیل است که شما هنر پذیرفتن آنرا در خود کشف نکردهاید؛ پذیرفتن آنچه به راحتی و همهجا در اطراف شما قرار دارد…