درون مادرش جادویی بود. لونا میتوانست حسش کند. ولی شبیه جادوی لونا نبود. جادوی لونا توی تمام استخوانها، بافتها و سلولهایش جریان داشت. جادوی مادرش بیشتر شبیه خردهنانهایی بود که در طول سفر توی سبد میماند. بااینحال میتوانست جادوی مادرش را احساس کند و همینطور عشق و علاقهاش را که از زیر پوستش پیدا بود. عشق نیروی درونش را بیشتر و جادویش را هدایت میکرد. لونا دست مادرش را کمی بیشتر فشرد.