بدترین اتفاقی که می‌تونه برای هر کسی بیفته، حتی بدتر از خود مرگ و بدترین کاری که دیگران رو به انجام اون وامی‌داره اینه که از جایی که هیچ‌کس برنگشته، برگرده، در زمانی اشتباه به زندگی برگرده. موقعی که دیگه کسی منتظرش نیست، موقعی که دیگه خیلی دیر و نا به جاست، موقعی که زنده‌ها تصور کردن کارش تموم شده و به زندگیشون بدون اون ادامه دادن و دیگه بین اون‌ها جایی نداره. برای کسی‌که برمی‌گرده، هیچ مصیبتی بزرگتر از این نیست که حس کنه اضافیه. حضورش رو نمی‌خوان و داره دنیا رو به هم می‌ریزه. مزاحم آدم‌هایی بشه که دوستشون داره و اون‌ها نمی‌دونن باهاش چه کار کنن.