وقتی ناآموختگان بیفرهنگ به طبقهی فرهیختهی جامعه حکم میکنند و هر چه بپوشند، مردم نیز به دلایلی مرموز شیفتهوار به حرفشان گردن مینهند؛ وقتی مردان و زنانی ناخوشایند، بدترکیب و بدنهاد به هر جا میروند عاشق سینهچاک دارند؛ وقتی معشوقهایی با ادعاهای مضحک و ظاهرا محکوم به شکست کم ندارند، در آخر با وجود تمام مشکلات و دلایل موجود به پیروزی میرسند، یقین پیدا میکنیم که همهچیز ممکن است؛ هر اتفاقی. بیشتر ما هم این را میدانیم. برای همین کمتر کسی پیدا میشود که کار مهمی را نادیده بگیرد، مگر آنکه کار نکند یا موقتا متوجه این موقعیت نشده باشد.