ما تمام نشانهها را حذف نمیکنیم. هیچوقت نمیتوانیم بهدرستی و یک بار برای همیشه، موضوعات گذشته را در ذهن خفه کنیم و گاهی تنفس نامحسوسی را میشنویم؛ مثل سرباز محتضری که عریان داخل قبری در کنار همرزمان مردهاش افتاده یا شاید مثل نالهی خیالی آن همرزمها، مثل آههای خفهشدهای که برخی شبها گمان میکرد هنوز به گوشش میرسد…