مردان چاره غم‌های خود را در اشتغالات زندگی‌شان پیدا می‌کنند، جنب و جوش کارها فکرشان را منصرف می‌دارد، ولی ما زن‌ها هیچ تکیه‌گاهی در روح خود بر ضد رنج و اندوه نداریم. در آن حال که من گرفتار اندیشه‌های اندوه‌بار بودم، احساس کردم که باید با حرکات جسمانی بر رنج خود مسلط شوم. این عمل که دست خود را در فواصل زمانی معین بلند کنم گویی برای اندیشه‌ام لالایی می‌خواند و بر روحم که در آن طوفان می‌غرید مثل جزر و مد آرامش می‌بخشید و هیجانات آن را منظم می‌کرد. هر سوزنی که فرو می‌بردم رازی از من با خود داشت، می‌فهمید؟ در واقع، هنگامی که آخرین نشیمن صندلی‌های خود را گلدوزی می‌کردم بیش از حد در فکر شما بودم! بله دوستِ من، بسیار زیاد. آنچه را که شما در دسته گل‌های خود بیان می‌کنید، همان را من در نقشه‌های گلدوزی خود می‌گفتم.