و در هتل، وقتی راهروها در سکوت فرو میرفت، فدیا در اتاقشان نزد آنیا میآمد تا مانند درسدن به وی شب بهخیر بگوید؛ و بعد شنا را آغاز میکردند، دستهایشان را از آب بیرون میآوردند و آنقدر شنا میکردند تا ساحل ناپدید میشد… تابستان در بادن بادن لئونید تسیپکین