حیوان سیر که شد دیگر شکار نمیکند اما انسان میکند… جزیره سرگردانی سیمین دانشور
بریدههایی از رمان جزیره سرگردانی
نوشته سیمین دانشور
آدم خودش نمیفهمد اما رنگها منظرهها ، لمسها ، بوها و مزهها به شرطی که حواس را بنوازند دلهره را میرانند. جزیره سرگردانی سیمین دانشور
هستی میخواهم بدانم که خدا این شانهها را برای چه به تو داد ؟
_که بار زندگی را به دوش بکشم.
نه دختر برای انکه بالا بیندازی… سخت نگیر ،یک کار بگویم میکنی ؟
_بگو
وقتی تنها هستی بلند بلند بخند،کم کم خندیدن را یاد میگیری! جزیره سرگردانی سیمین دانشور
مردها چه آسان دروغهای خاص را باور میکنند؟ دروغ هایی که برتریشان را بنمایاند و غرورشان را ارضا کند! جزیره سرگردانی سیمین دانشور