آدم با کسی در زندگیهای قبلی دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هی به دنیا میآید تا او را پیدا کند. فراق میکشد و انتظار میکشد، وقتی پیدایش کرد و شناختش مگر میتواند ولش کند؟ سووشون سیمین دانشور
سیمین دانشور
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد. تمام درخشش آفتاب وتری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته. به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش سووشون سیمین دانشور
واقعاً کی مانده که بهش سلام بکنم؟ خانم مدیر مرده، حاج اسمعیل گم شده، یکی یکدانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده، گربه مرد، انبر افتاد روی عنکبوت، و عنکبوت هم مرد و حالا چه برفی گرفته. دکتر بیمه گفت: «هروقت دلت گرفت بزن بیرون، گفت هروقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درددل بکنی بلند بلند با خودت حرف بزن، یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش - گفت برو تو صحرا و داد بزن، به هر که دلت خواست فحش بده…» به کی سلام کنم سیمین دانشور
📕📘 به کی سلام کنم؟
دکتر بیمه گفت: هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون. گفت: هر وقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درد دل کنی بلند بلند با خودت حرف بزن. یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش. به کی سلام کنم سیمین دانشور
آیا زندگی یک سلسله چراهایی نیست که جوابشان هم چرا است یا پاسخهای کوتاهی دارد که گاه آن پاسخها هم اشتباهی بیش نیست. ساربان سرگردان سیمین دانشور
حیوان سیر که شد دیگر شکار نمیکند اما انسان میکند… جزیره سرگردانی سیمین دانشور
آدم خودش نمیفهمد اما رنگها منظرهها ، لمسها ، بوها و مزهها به شرطی که حواس را بنوازند دلهره را میرانند. جزیره سرگردانی سیمین دانشور
هستی میخواهم بدانم که خدا این شانهها را برای چه به تو داد ؟
_که بار زندگی را به دوش بکشم.
نه دختر برای انکه بالا بیندازی… سخت نگیر ،یک کار بگویم میکنی ؟
_بگو
وقتی تنها هستی بلند بلند بخند،کم کم خندیدن را یاد میگیری! جزیره سرگردانی سیمین دانشور
مردها چه آسان دروغهای خاص را باور میکنند؟ دروغ هایی که برتریشان را بنمایاند و غرورشان را ارضا کند! جزیره سرگردانی سیمین دانشور