novler
  • معرفی کتاب
    • مجموعه ها
    • بهترین‌ کتاب‌های جدید
    • کتاب‌های برتر این ماه
    • بهترین‌ کتاب‌های سایت
  • نقل قول‌ها
    • جدیدترین نقل‌قول‌ها
    • بهترین نقل‌قول‌ها
    • تصادفی
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • ورود به سایت
  • ثبت نام

بریده‌هایی از رمان اسفار کاتبان

نوشته ابوتراب خسروی

جدیدترین‌ها پربازدیدترین‌ها بهترین‌ها تصادفی
رفعت‌ماه از پنجره سر بیرون می‌برد و گریه می‌کند. حتماً برای این‌که من صدای گریه‌اش را نشنوم. ولی من صدای گریه‌اش را می‌شنوم و می‌نویسم و باید که هواپیمایی را هم که آسمان سرمه‌ای غروب را می‌شکافد، بنویسم. و صدای مارشی که از رادیو پخش می‌شود و شاه مغفور که در شاه‌نشین پرسه می‌زند و شب را که سپری شده و خورشید هم که طالع شده. نور آفتاب از آفتابگیر سقف بر شانه‌های رفعت‌ماه می‌تابد که خم شده و سر به حیاط می‌برد که در حیاط، تاریکی سیال شب ایستاده و رفعت‌ماه نمی‌داند آفتابی که در متن نوشته می‌شود بر شانه‌هایش می‌تابد اسفار کاتبان ابوتراب خسروی
۱۳۹۲/۶/۲ ۱۵۰۱ ۰ انتخاب شده توسط:‌شرف الدین