«تو که در چشمام زندگی میکنی. بیدار شو میخواهم خوابت را زندگی کنم» مورچه در ماه لادن نیکنام
بریدههایی از رمان مورچه در ماه
نوشته لادن نیکنام
آدما توی شرایط سخت باید بعضی چیزا رو به خودشون و بقیه اثبات کنن. مورچه در ماه لادن نیکنام
فراموشی انتخاب بدی نیست. گاهی وقتا که خسته ای و حوصله مرور هیچ حرفی را نداری. مورچه در ماه لادن نیکنام
خشایار چه خوب خدا را بریده ای. خدا را از وسط چوب کشیده ای بیرون. خدایی زیبا، بزرگ، عادل. خدا در دست بچهها خوشحال است. اخم ندارد. رحم دارد. مورچه در ماه لادن نیکنام
زن همسایه #آزاد است و #رها وقتی #آواز میخواند. شبیه #پروانه ای است که #پیله اش را شکافته و رفته. مدت هاست که جز تکههای پاره پاره ی #ابریشم چیزی کف خانه اش پیدا نمیشود. دلت میخواهد الان تهران بودی و او میخواند. دلت میخواهد از او میپرسیدی دستگاههای آوازی چه فرقی با هم دارند. از او میپرسیدی نفسش را چطور تنظیم میکند، که در هر مصراع کم نیاورد موقعی که نتهای بالا را میخواند… صدای زن همسایه واضح و آشکار در گوش هات طنین انداخته است:
.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن در آید
.
باید تهران که رسیدی زن همسایه را بیشتر ببینی و صداش را بیشتر بشنوی. مورچه در ماه لادن نیکنام
می دانم که میخواهی با خواندن عنوانهای کتابهای کتابخانه توجه مرا به خودت جلب کنی. میدانی که فقط نقطه ضعفم کتابهام است. مورچه در ماه لادن نیکنام