-مقصود از این همه ستاره و آسمان و کهکشان چیست؟ به دست چه کسی میچرخند؟ چرا انسان به دنیا میآید و بعد میمیرد؟
-نمیدانم زوربا!
-واقعا نمیدانی؟! پس آن همه کتابهای لعنتی را برای چه خواندهای؟ اصلا فایدهی کتاب خواندن چیست؟ پس چه زمانی به درد تو خواهند خورد؟!
-فایدهی کتابها همین است که در مورد سرگردانی و درماندگی آدمهایی چون من سخن میگویند، وقتی از سوالهایی این چنینی عاجز میشویم.
-لعنت بر این سرگردانی و درماندگی! زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس
بریدههایی از رمان زوربای یونانی
نوشته نیکوس کازانتزاکیس
هیچگونه شادیای ندارم، به جز یکی، و آن هم کار کردن است، کارکردن با جسمم و با جانم، بخصوص با جسمم. دوست دارم خودم را خسته کنم، عرق بریزم و به گوش خودم صدای قرچ و قروچ استخوانهایم را بشنوم. نصف پولی را که درمیآورم در هرجا و به هر نحوی که دلم بخواهد دور میریزم و تلف میکنم. من بندهٔ پول نیستم، بلکه پول بندهٔ من است. من بندهٔ کارم و به این بندگی میبالم. زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس
در واقع هنر نوعی دخول جادویی روح در جسم است. نیروهای تیرهٔ آدمکشی در درون ما کمین کردهاند که انگیزههای شوم کشتن و ویران کردن و کینه ورزیدن و بیآبرو کردناند. در آن دم است که هنر با نیلبک خوشنوای خویش سر میرسد و ما را خلاص میکند. زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس
آزادی همین است دیگر! هوسی داشتن، سکههای طلا انباشتن، و سپس ناگهان بر هوس خود چیره شدن و گنج گردآوردهٔ خود را به باد دادن. خویشتن را از قید هوشی آزاد کردن و به بند هوسی شریف درآمدن. ولی آیا همین خود شکل دیگری از بردگی نیست؟ خویشتن را به خاطر یک فکر، به خاطر ملت خود، به خاطر خدا فدا کردن؟ یا مگر هرچه مقام مولا بالاتر باشد طناب گردن برده درازتر خواهد بود؟ در آن صورت برده بهتر میتواند دست و پا بزند و در میدان وسیعتری جست و خیز کند و بیآنکه متوجه بسته بودن به طناب شود، بمیرد. آیا آزادی به همین میگویند؟ زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس
علت این که دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده است این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام میدهند، افکارشان را نیمه کاره بیان میکنند و گناهکار یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه کاره است. ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب، و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه شیطان بسیار بیشتر از شیطان تمام عیار نفرت دارد. زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس