اینجاست که میبینی پیرمرد شدهای، هیچ وقت به معنی واقعی خوابت نمیبرد، اما دیگر بطور واقعی هم زندگی مکیکنی، فقط در حال چُرتی… حتی نگران هم که هستی باز توی چرتی… قصر به قصر لویی فردینان سلین
بریدههایی از رمان قصر به قصر
نوشته لویی فردینان سلین
در یک سنی، بخصوص بعد از بعضی ناملایمات، آدم یک چیز بیشتر دلش نمیخواهد: این که ولش کنند راحت باشد! … حتی از این هم بهتر: جوری رفتار کنند که انگار مردهی! قصر به قصر لویی فردینان سلین
جنایت است خیالبافی با جیب خالی! قصر به قصر لویی فردینان سلین
بشر برای خیلی چیزها حاضرست تن به مرگ بدهد اما بیسیگار نه! قصر به قصر لویی فردینان سلین
طبیعت کلی زحمت میکشد و آدمهایی میسازد که صورتشان نقاب دارد و ما استفاده نمیکنیم! قصر به قصر لویی فردینان سلین
یک وقتی میرسد، آخرِ آخرِ کار، دیگر این رژهی دائمی، این همه غرش و آتش، این همه بمب و ترقهی «قلعهها پرنده» لب به لب بام ساختمانها… همهی این بلاهت و آشوب و هیاهو آدم را غمگین میکند… همین! … نتیجهش… غصهای که به دل آدم مینشیند… به تنگآمدگی… آدمهایی دچار افسردگی عصبی میشوند چون به اندازهی کافی سرگرمی ندارند… قصر به قصر لویی فردینان سلین
قارهی بدون جنگ حوصلهاش سر میرود… قصر به قصر لویی فردینان سلین
این طوریست که در زمانی در آخرهای کار هر رژیمی دیگر هیچکس روی حرف هیچکس حرف نمیزند… آنهایی که از همه زورگوترند میشوند شاه… قصر به قصر لویی فردینان سلین
کله یکجور کارخانهست که به آن خوبی که آدم دلش میخواهد کار نمیکند… قصر به قصر لویی فردینان سلین
همیشه حق با آرای عمومیست، بخصوص اگر حسابی احمقانه باشد… قصر به قصر لویی فردینان سلین
آینده مال خداست! قصر به قصر لویی فردینان سلین
انسان خیلی بیشتر از آن که هیز و دزد و قاتل باشد، خیلی بیشتر و بالاتر از اینها، خبرچین است! قصر به قصر لویی فردینان سلین
من هیچوقت هیچ چیز نمیخواهم… همه چیز را پس میزنم… نه بوسه میخواهم… نه حوله! فقط میخواهم به یاد بیارم! … میخواهم ولم کنند! … همین! … تنها چیزی که میخواهم، خاطرات! … وضعیتها! … هنوز بیشتر به نفرت زندهم تا به آب و نان! … اما نفرت درست! نه نفرت «تقریبی» ، «کم یا بیش»! … حقشناسی هم، صدالبته! … لبریزم از حقشناسی! قصر به قصر لویی فردینان سلین
بدبختی زندگیم این است که به همه چیز فکر کردهام غیر از پول… قصر به قصر لویی فردینان سلین
به وقار مبتلا شدهام… قصر به قصر لویی فردینان سلین
من میشناسم آدمها را، چیزی که به خودِ خودشان مربوط نباشد اصلا وجود خارجی ندارد! قصر به قصر لویی فردینان سلین