آدام: گوش کنید ساموئل، من میخواهم از زمینم باغی بسازم. تا به حال بهشت را نشناختهام، جز این که میدانم از آن رانده شدهام.
ساموئل: این بهترین دلیل برای به وجود آوردن یک باغ است. و باغ میوهتان کجا خواهد بود؟
آدام: من درخت سیب نمیخواهم. دنبال دردسر رفتن بیهوده است.
ساموئل: حوّاتان چه خواهد گفت؟ او هم حرفی برای گفتن دارد. حوا عاشق سیب است.
آدام: حوّای من نه. شما حوایم را نمیشناسید. او از انتخاب من خوشحال خواهد شد. هیچ کس در دنیا نمیداند او تا چه اندازه پاک و منزه است.
ساموئل: در این صورت از نوادر روزگار است. موهبتی بالاتر از این نیست. شرق بهشت جان اشتاینبک