من که دلم نمیخواد بمیرم و مثه سگ این تو چالم کنن. این چه وضعیه که یه زندگی پر از شکنجه که سرتاسرش هول مرگ اونو به ما جهنم کرده، آخرشم به یک همچین توهینی تموم بشه که بمیریم؟ توهینی از مرگ بالاتر چیه؟ روز اول قبر صادق چوبک
بریدههایی از رمان روز اول قبر
نوشته صادق چوبک
افسوس که من کافرم و به آن دنیا اعتقاد ندارم. اما خیلی دلم میخواست معتقد بودم. ایکاش از پس امروز فردایی باشد. اگر حساب و کتابی تو کار باشد در آن دنیا هم عذاب و شکنجه ابدی در انتظارت خواد بود. زیرا که از مردم بد این جهانی. کاش خبری باشد. . روز اول قبر صادق چوبک
آیا به تو گفته اند که چشمان تو چپ است و وقتی که آدم را نگاه میکنی دو جور به آدم نگاه میکنی؟
درست است. تو جور نگاه داری که هر دو تنفر انگیز و چندش آور است. روز اول قبر صادق چوبک
نمیدانی من از تو و از قیافه تو و از رفتار تو و نگاه تو و از آن چشمان بیرحم تو چقدر بیزارم. من میتوانم ساعتها تو چشمان پلنگ نگاه کنم و حس همدردی و انسانی در آن پیدا کنم. اما آن چشمان دریده تو که ذره ای نگاه انسانی ندارد جانم را میسوزاند. روز اول قبر صادق چوبک