خلاء، آغاز همهچیز است… هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
بریدههایی از رمان هر وقت کارم داشتی تلفن کن
نوشته ریموند کارور
برو ای عزیزترین… خدا به همراهت… هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
موقع خداحافظی به طرف من آمد. همدیگر را نگهداشتیم. گفت: «بابت دیشب ممنونم. آن اسبها، حرفهامان، همه چیز… کمک میکند. فراموش نمیکنیم.» به گریه افتاد. گفتم: «برایم نامه بنویس، خب؟ فکر نمیکردم این اتفاق برایمان بیفتد. آن همه سال. هیچوقت حتی یکلحظه هم فکر نمیکردم این اتفاق بیفتد. فکر نمیکردم برای ما اتفاق بیفتد.»
گفت: «مینویسم. نامههای مفصل؛ مفصلترین نامهای که دیدهای. مفصلتر از آن نامههای دوراندبیرستان.»
گفتم: «منتظرشان میمانم.» هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
اگر همهی ماهیچهها و استخوانها و مفاصل در حالت آرامشواقعی قرار بگیرد، خواب مطمئنا میآید. هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
دلم میخواهد از خودمان جا داشته باشیم. از اینکه هر سال باید خانه عوض کنیم، دیگر خسته شدهام… از اینکه یکسال در میان هی جابهجا بشویم… دلم میخواهد دو نفریمان زندگی بیدغدغهای داشتهباشیم؛ بدون اینکه نگران پول و قبض یا چیزهایی مثل اینها باشیم…٬ مایک، خوابت برد؟ هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
گفت: امشب دلم برای همه تنگ شده. برای تو هم دلم تنگ شده. خیلی وقت است که دلم برای تو تنگ شده؛ آنقدر دلم برایت تنگ شده که نگو… یکجورهایی گم شدهای… تو را از دست دادهام. تو دیگر مال من نیستی… هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
دلم میخواهد شبها تا دیر وقت بیدار بمانم و صبح فردا، توی تخت بمانم. دلم میخواهد این روند همیشگی باشد، نه هر چند وقت یکبار! هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
کسی نمیداند از چه میمیریم… شاید از همه چیز… اگر عمرمان طولانی شود، کلیهها از کار میافتد یا چیزی شبیه آن. پدر یکی از همکاران از نارسایی کلیه مرد. اگر آدم شانس بیاورد و عمر درازی داشتهباشد، بالأخره از این اتفاقها برایش میافتد. هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
غصهدار میشوم، بعد غصه میرود و ذهنم مشغول چیزهای دیگر میشود. هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
دیگر روحیهام نمانده. احساس میکنم در مقام نویسنده کارم تمام است و همهی جملهها به نظرم بیارزش و بیفایده میآیند. هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
دروغگفتن برای بعضیها تفریح است… هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور
آدمها میتوانند دروغ بگویند و میگویند؛ بیاختیار، ناخودآگاه و بیمارگونه. بیآنکه به پیامدهایشان فکر کنند. هر وقت کارم داشتی تلفن کن ریموند کارور