من خیانت میکنم. به خودم خیانت میکنم. همه آدمها خیانت میکنند بعد میگردند و برایش دلیل پیدا میکنند بهار 63 مجتبی پورمحسن
بریدههایی از رمان بهار 63
نوشته مجتبی پورمحسن
عشق چیز عجیبی است. آنقدر عجیب که سما که آدمی است به ظاهر منطقی، نمیتواند درک کند دنیا روی کمر همین اگرها و مگرها دنیا شده است. بهار 63 مجتبی پورمحسن
من خیانت میکنم. به خودم خیانت میکنم. به چیزهایی که فکر میکنم. خیلیها فکر میکنند آدم اول خیلی با خودش کلنجار میرود، خیلی آره نه میگوید تا بالاخره تصمیمش را میگیرد. اما همهی آدمها خیانت میکنند بعد برایش دلیل پیدا میکنند. من هم وقتی به تهمینه خیانت کردم دنبال این توجیهات بودم. ساعتها مینشستم رو به دیوار یا از پنجره زل میزدم به محوطهی مجتمع پردیس و دنیایی را تصور میکردم که زندگی با تهمینه برآوردهاش نکرده بود. دنیایی که همان موقع خلق میکردم تا توجیه کنم… بهار 63 مجتبی پورمحسن
فقط میخوام یه دوستی معمولی باشه. … اسم اتفاقاتی که پس از آن بینمان رخ میداد گذاشتیم «معمولی». هر چیز معمولی معمولی نیست. خب، چیز معمولی معمولی ست دیگر. نیازی نیست بهش بگوییم معمولی. بهار 63 مجتبی پورمحسن