می توانست با مهارت لطیفه ای گیرا، کنایه ای روح دار و یا مضمونی خنده دار را مثل این که تصادفی پیش آمده است در ضمن صحبت خود بیاورد بی این که نشان بدهد خودش ملتفت آن شده است، هرچند که کلمه به جا، یا آن لطیفه و حتی سرتاسر صحبتش از مدتها پیش آماده و از بر شده بود و شاید بارها به کار رفته بود. همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی
بریدههایی از رمان همیشه شوهر
نوشته فئودور داستایوفسکی
وقتی دید که تاجر در ابتدا یک صد و هفتاد و پنج روبل میگفت و بالاخره به یک صد و پنجاه روبل راضی شد، اندوه خفیفی به او دست داد.
این قدر مایل بود زیاد پول خرج کند که اگر دویست روبل هم میخواستند با کمال خوش حالی میپرداخت. همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی
ولچانینف بریده بریده فریاد کشید:
- بسیار خوب! ابتدا سخن خود را از این جا شروع میکنم که شما آدم پستی هستید!
پاول پاولوویچ که محسوس بود زیاد متوحش شده است، با ملایمت گفت:
- اگر این طور شروع میکنید، چگونه تمامش خواهید کرد! همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی
حتماً در شهر (ت) پاول پاولویچ چیز دیگری جز یک «شوهر» نبود. اگر، غیر از شوهر بودن، کارمند هم بود، میشود گفت: فقط به این جهت بود که کارهای خارجی اش یکی از تکالیف ازدواجش به شمار میرفت; هرچند که طبیعتاً کارمندی جدی بود ولی فقط برای خاطر زنش و موقعیت اجتماعی آن زن در شهر (ت) انجام وظیفه میکرد. همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی
ولچانینف جسور بود. دوست میداشت گاهی خطر را تا سرحد شجاعتی که به مبالغه نزدیک بود استقبال کند، حتی اگر کسی هم نبود که او را ببیند و به تنهایی میبایست خویشتن را تمجید کند. همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی
با خود اندیشید: «اگر این همان مردی نیست که مرا دنبال میکند پس… اما نکند که برعکس من دارم او را دنبال میکنم؟ اصل موضوع در این جاست…» همیشه شوهر فئودور داستایوفسکی