بریده‌هایی از رمان درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی)

نوشته احمد محمود

- حرف من اینه فرامرز جان که اگر میلیون‌ها پول تو خانه باشه ، مبادا از اعتماد صاحب پول ، خدای ناکرده سوء استفاده بکنی.
- من اینجور آدمی هستم عمه تاجی؟
- نگفتم هستی فرامرزجان
- خب پس چی؟
تاج الملوک به چشم فرامرز نگاه می‌کند و می‌گوید
- نیستی ، اما تا شیطان هست آدم باید حواسش جمع باشه.
فرامرز می‌گوید
- اگر آدم واقعا مستأصل باشه چی؟ بازم -
- اگر آدم در استیصال خودش رو نگه داشت آدمه ، وگرنه در رفاه هر کسی میتونه مدعی باشه.
درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
هر وقت اسم ساسان را می‌شنوم دلم می‌لرزد. ساسان با همه فرق دارد. هم خانواده‌دار است. هم نجیب است و هم سنگین است. عمه تاجی می‌گوید فرزانه جان گول مردها را نخور. همه سر و ته یک کرباسند. ساسان مثل آن‌های دیگر و آنهای دیگر هم مثل ساسان. چرا عمه تاجی اینقدر با مردها بد است. گفتمش عمه جان زن بالاخره باید با یک مرد ازدواج بکند. گفت البته - اما با کی و چی هر زنی باید با مردی ازدواج کند که لیاقتش را داشته باشد. این جوان‌ها فقط هوس دارند. مرد زندگی نیستند.
گفتمش ولی شما می‌گویید همه یک کرباسند. گفت بله ، حالا هم می‌گویم ولی گاهی یک کرباسی پیدا می‌شود که یکی دو آب بیشتر شسته شده باشد.
درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
شب ،برای شام میهمان نازک بودند و در فرصت مناسبی که در فراهم آمدنش فرزانه دخیل بود با نازک از دل حرف زده بود و از زندگی و - روشن‌ترین حرفی که یادش مانده بود ، حرف پدرش بود که به عنوان اظهار فضل ، چنان گفته بود تا نازک خیال کند از تأملات خودش است.
گفته بود: «کسی که ایمان واقعی مذهبی دارد ، آسوده خاطر است و راضی است چون ایمان ب دل آرامش می‌دهد ، اطمینان می‌دهد و رضایت خاطر می‌آورد.»
درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
تو مملکت ما هیچکس برا فرداش تامین نداره مگر پول نقد زیاد و مستغلات داشته باشه. تخصص و اعتبار و شهرت و کار اداری صنار نمی‌ارزه. یک وزیر که عوض بشه، از صدر تا ذیل همه عوض میشن! کارمند وقتی اخراج بکنند - که راحتم اخراج می‌کنن - باید بره حمالی کنه. اینطوره که وقتی کسی دستش به عرب و عجمی - یا دم گاوی - بند شد می‌چاپه! چون به صورت غریزی هم که شده می‌فهمه فرداش معلوم نیست. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
شما هم دقت کنید می‌بینید که زندگی اجتماعی مردم شکل خاصی داره - یعنی - کافیه تو ادعا کنی - اکثریت بی چون و چرا قبول می‌کنن! مثلاً من همین فردا می‌تونم جایی که کسی نشناسدم مطب بزنم و طبابت کنم! هیچکس تردید پیدا نمی‌کنه - مریض هم میاد ، حق ویزیت هم میده ، داروخانه هم نسخه را می‌پیچه و حتی بعید هم نیست زنگ بزنه مطب را تبریک بگه! فقط ، سر و زبان باید داشت. باید از پس ادعا برآمد و قول بهت میدم که تا خودت گاف نکنی ، کسی کار به کارت نداره. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
حسن جان ته سیگار را از لای انگشتان فرامرز می‌کشد و به لب می‌گذارد. فرامرزخان می‌گوید:
- “این چند دفعه است این کاره می‌کنی. سیگار می‌خوای این سیگار"
و بسته سیگارش را که یک نخ بیشتر ندارد سر می‌دهد طرف حسن جان.
«لذت سیگار تو پک آخرشه ، آدم تو خماری میمونه!»
درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود