اسفندیارخان دیده بود که چشمان فرزانه سرخ و خیس است. گفته بود: «حق با شماست فرزانه جان. ما با رفتارمان باید به اخلاق اجتماعی یاد بدیم ، که زن حق داره مثل مرد در امر سیاست دخالت کنه.» درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
Amita
۹۰ نقل قول
از ۱۱ رمان و ۶ نویسنده
«گفتم میخوام ترک موتورسیکلت بشینم اعلامیههای پدر را با هم پخش کنیم. گفت فرزانه خانم این کارها مردانه است. گفتم حرفهایی میگی فرامرز جان. حالا خانمها هم نماینده مجلس میشن. آزادمرد و آزاد زن با هم فرقی ندارند. گفت دلت را با این مزخرفات خوش کن. عمه تاجی چند شاخه گل زرد چیده بود. از پله ایوان آمد بالا و گفت باز چی شده به هم پریدین. گفتم عمه تاجی دلم میخواد تو تبلیغ نمایندگی پدر شرکت کنم فرامرز نمیگذارد. عمه گفت یعنی چه جوری، گفتم تو شهر اعلامیه و عکس پدر را پخش کنم. عمه تاجی هم حرف فرامرز را گفت. گفتم شما دیگه چرا عمه تاجی. گفت به خاطر اینکه اخلاق اجتماعی هنوز قبول نداره که زن فعالیت سیاسی بکند. درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
جمعه ، زری ، تو اتاق فرامرز خان یک حب تریاک پیدا میکند. میزندش به زبان ، بعد بویش میکند. تاج الملوک میبیند. میگوید
- چی زری جان؟
زری میگوید
- هیچی تاج الملوک خانم. این اینجا پیدا کردم.
تاج الملوک میرود طرف زری: «کدوم؟» و حب تریاک را از دست زری میگیرد، زیر و بالاش را نگاه میکند و لبخند به لب میگوید
- شیرین بیان زری جان - تا حالا ندیدی؟
- نه ، ندیدهام. اما انگار ی بویی میده.
تاج الملوک میرود سر گنجه: «بیا -» در گنجه را باز میکند. جعبه کوچکی برمیدارد، درش را باز میکند نشان زری میدهد: «اینها»
زری یک تکه کوچک برمیدارد. شکل و شمایلش با تریاک هیچ توفیری ندارد. زری میگوید
- به درد چی میخوره؟
- شکم پیچ ، رود درد.
زری زبان میزند به شیرین بیان، بعد بویش میکند و میگوید
- اما انگار با این فرق داشت.
تاج الملوک ، راست به چشم زری نگاه میکند و هیچ نمیگوید - گونههای زری سرخ میشو. میگوید
- من منظوری نداشتم تاج الملوک خانم - یعنی - خب تا حالا شیرین بیان ندیده بودم. شما راست میگین ، شیرین بیان بود. درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
- فرامرز داره از دست میره خان داداش - کمکم کن. فکری-
لبخند از لب اسفند یارخان میپرد: «متاسفانه هیچکس نمیتونه کمکش کنه تاجی جان - هر کس باید تجربه خودش بکنه. به خصوص جوانان حساسی مثل فرامرز که کسی نداره دستش بگیره!» تاج الملوک میگوید
- بله خان داداش. فرمایشتان درست ،ولی حرفی ، نصیحتی.
اسفندیارخان باز لبخند میزند: «تاجی جان، اگر نصیحت خشک و خالی اثر داشت ، نصایح سعدی تا حالا باید دنیا را بوستان و گلستان کرده باشه!» درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
اسفندیارخان میگوید: «هیچکس حق نداره شکم گرسنه خودش را بهانه قرار بده و به مردم و زندگی مردم لطمه بزنه!» درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
حرف پدر را میشنود - حرفی را که بارها با روایات گوناگون شنیده بود: «کسی که به بلوغ عقلی برسد از دروغ و دزدی و تقلب و حقه بازی و اصولاً از هرچه پلیدی و پستی است بیزار است. چنین آدمی به خودش متکی است ، حتی اگر این اتکاء به نفس ، گاهی به او لطمه بزند! از سود بردن با اتکاء به دیگران نفرت دارد! معنی این حرف این نیست که آدم باید انزوا طلب باشد- نه - باید با مردم همکاری و معاشرت داشته باشد اما به عنوان یک فرد بالغ عاقل متکی به خود و نه وبال دیگران!» درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
- شما کسی را سراغ ندارین بتونم به عنوان منشی استخدامش کنم.
- چرا آقای دکتر - خواهر خودم. خیلی هم کاربر و سر و زبان داره.
- چند سال دارند؟
- بیست و سه سال!
- بسیار خوب یادت باشه قول نمیدم ،چون اول باید باهاش حرف بزنم.
- هیچ اشکالی نداره جناب دکتر. امتحانش کنین.
- مسئله امتحان نیست آقای نمک فروش. یک منشی ، در نظر مردم ، برای یه دکترهم میتونه شخصیت بسازه و هم اینکه میتونه شخصیتش رو نابود کنه! . درخت انجیر معابد 2 (2 جلدی) احمد محمود
- حرف من اینه فرامرز جان که اگر میلیونها پول تو خانه باشه ، مبادا از اعتماد صاحب پول ، خدای ناکرده سوء استفاده بکنی.
- من اینجور آدمی هستم عمه تاجی؟
- نگفتم هستی فرامرزجان
- خب پس چی؟
تاج الملوک به چشم فرامرز نگاه میکند و میگوید
- نیستی ، اما تا شیطان هست آدم باید حواسش جمع باشه.
فرامرز میگوید
- اگر آدم واقعا مستأصل باشه چی؟ بازم -
- اگر آدم در استیصال خودش رو نگه داشت آدمه ، وگرنه در رفاه هر کسی میتونه مدعی باشه. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
هر وقت اسم ساسان را میشنوم دلم میلرزد. ساسان با همه فرق دارد. هم خانوادهدار است. هم نجیب است و هم سنگین است. عمه تاجی میگوید فرزانه جان گول مردها را نخور. همه سر و ته یک کرباسند. ساسان مثل آنهای دیگر و آنهای دیگر هم مثل ساسان. چرا عمه تاجی اینقدر با مردها بد است. گفتمش عمه جان زن بالاخره باید با یک مرد ازدواج بکند. گفت البته - اما با کی و چی هر زنی باید با مردی ازدواج کند که لیاقتش را داشته باشد. این جوانها فقط هوس دارند. مرد زندگی نیستند.
گفتمش ولی شما میگویید همه یک کرباسند. گفت بله ، حالا هم میگویم ولی گاهی یک کرباسی پیدا میشود که یکی دو آب بیشتر شسته شده باشد. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
شب ،برای شام میهمان نازک بودند و در فرصت مناسبی که در فراهم آمدنش فرزانه دخیل بود با نازک از دل حرف زده بود و از زندگی و - روشنترین حرفی که یادش مانده بود ، حرف پدرش بود که به عنوان اظهار فضل ، چنان گفته بود تا نازک خیال کند از تأملات خودش است.
گفته بود: «کسی که ایمان واقعی مذهبی دارد ، آسوده خاطر است و راضی است چون ایمان ب دل آرامش میدهد ، اطمینان میدهد و رضایت خاطر میآورد.» درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
عمه تاجی راست میگوید که هر چقدر مرد بیشتر عاشق باشد و بیشتر دوست بدارد ، خرتر میشود. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
تو مملکت ما هیچکس برا فرداش تامین نداره مگر پول نقد زیاد و مستغلات داشته باشه. تخصص و اعتبار و شهرت و کار اداری صنار نمیارزه. یک وزیر که عوض بشه، از صدر تا ذیل همه عوض میشن! کارمند وقتی اخراج بکنند - که راحتم اخراج میکنن - باید بره حمالی کنه. اینطوره که وقتی کسی دستش به عرب و عجمی - یا دم گاوی - بند شد میچاپه! چون به صورت غریزی هم که شده میفهمه فرداش معلوم نیست. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
شما هم دقت کنید میبینید که زندگی اجتماعی مردم شکل خاصی داره - یعنی - کافیه تو ادعا کنی - اکثریت بی چون و چرا قبول میکنن! مثلاً من همین فردا میتونم جایی که کسی نشناسدم مطب بزنم و طبابت کنم! هیچکس تردید پیدا نمیکنه - مریض هم میاد ، حق ویزیت هم میده ، داروخانه هم نسخه را میپیچه و حتی بعید هم نیست زنگ بزنه مطب را تبریک بگه! فقط ، سر و زبان باید داشت. باید از پس ادعا برآمد و قول بهت میدم که تا خودت گاف نکنی ، کسی کار به کارت نداره. درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
حسن جان ته سیگار را از لای انگشتان فرامرز میکشد و به لب میگذارد. فرامرزخان میگوید:
- “این چند دفعه است این کاره میکنی. سیگار میخوای این سیگار"
و بسته سیگارش را که یک نخ بیشتر ندارد سر میدهد طرف حسن جان.
«لذت سیگار تو پک آخرشه ، آدم تو خماری میمونه!» درخت انجیر معابد 1 (2 جلدی) احمد محمود
درست است که شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه نمیکند، اما سلطه ظلم را از روح مردم میگیرد. مسلط به روح مردم خاطره شهدا است و همین است بار امانت. مردم به سلطه ظلم تن میدهند، اما روح نمیدهند. میراث بشریت همین است. آنچه بیرون از دفتر گندیده تاریخ به نسلهای بعدی میرسد، همین است. " نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا اسدالله گفت: «نه دیگر ، کار شما تمام است برای شما ماجرایی بود و گذشت، اما برای من تازه شروع شده. برای من موثرترین نوع مقاومت در مقابل ظلم، شهادت است. گرچه من لیاقتش را ندارم. تا وقتی حکومت با ظلم است و از دست ما کاری بر نمیآید ، حق را فقط در خاطره شهدا میشود زنده نگه داشت.» نون والقلم جلال آلاحمد
من حالا میفهمم که چرا کسی تن به شهادت میدهد. چون بازی را میبازد و فرار هم نمیتواند بکند. این است که میماند تا عواقب باخت را تحمل کند. وقتی کسی از چیزی یا جایی فرار میکند ، یعنی دیگر تحمل وضع آن چیز یا آنجا را ندارد. نون والقلم جلال آلاحمد
پدرم خدا بیامرز میگفت: "ترس عین مرض است منتها مرضی که نه میکشد، نه لاغر میکند، بلکه حرص میآورد. آخر پدرم سه تا قحطی دیده بود و میگفت آدمی که از قحطی وحشت دارد ، دو برابر روزهای فراوانی دست و پا میکند و حتی دو برابر میخورد. نون والقلم جلال آلاحمد
اگر قرار بود حرفهای بزرگ را فقط آدمهای بزرگ بزنند که حق شیوع پیدا نمیکرد. نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا اسدالله گفت: «خیالت راحت باشد که برای من فرقی نمیکند. من نیستم از آنهایی که به انتظار امام زمانند. برای من هر کسی امام زمان خودش است. مهم این است که هر آدمی به وظیفه امامت زمان خودش عمل کند. بار امانت یعنی همین.» نون والقلم جلال آلاحمد
حسن آقا گفت: «از اول خلقت تا حالا این همه از آدم ابوالبشر حرف زدهایم، بس نیست؟ آخر چرا از آدم گرفتار امروزی حرف نزنیم؟ میدانیم که جد اول بشر چه کرد و چرا کرد، اما تکلیف این نبیره درمانده او چیست ؟ اینکه بنشیند و تماشاچی رذالتها باشد؟ اگر آدم از بهشتی گریخت که زیرسلطه عرایز حیوانی بود ، ما در دوزخی گرفتاریم که زیر سلطه شهوات و رذالتهاست. همان حق و وظیفهای که تو میگویی ، به من حکم میکند که مثل دیگر آدمیزادها حرکت کتم، عمل کنم ، امیدوار باشم ، مقاومت کنم و به ظلم تن در ندهم و شهید بشوم تا دست کم تو از دریچه چشم من به دنیا نگاه کنی.» نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا اسدالله گفت: «زندگی برای آدم بیفکر همیشه راحت است. خورد و خواب است و رفتار بهایم، اما وقتی پای فکر به میان آمد،تو بهشت هم که باشی ، آسوده نیستی. مگر چرا آدم ابوالبشر از بهشت گریخت؟ برای اینکه عقل به کلهاش آمد و چون و چراش شروع شد. خیال میکنید بار امانتی که کوه از تحملش گریخت و آدم قبولش کرد، چه بود؟ آدم زندگی چهارپایی را توی بهشت گذاشت و رفت به دنیای پر از چون و چرای عقل و وظیفه. به دنیای پر از هول و هراس بشریت.» نون والقلم جلال آلاحمد
حسن آقا گفت: " و به همین دلیل هم هست که هر کس منتظر امام زمان است ، دست روی دست میگذارد و در مقابل هیچ ظلمی از جا نمیجنبد. دل همه اینجور آدمها به همان حرفهای تو خوش است. به نجابت، به عصمت، به در انتظار معصوم ماندن و میبینی که طلسم این دور و تسلسل را آخر یک جایی باید شکست. بعد هم مگر تو نمیگویی گذشت آن زمانی که مذاهب عامل اصلی تحول بودند؟ و مگر نمیدانی که خارج از محیط مذاهب شهادت معنی خودش را از دست میدهد؟
میرزا اسدالله گفت: «نه ، از دست نمیدهد و من اصلاً قبول ندارم که شهادت مختص قلمرو مذاهب باشد.» نون والقلم جلال آلاحمد
عصمت یک امر نسبی است و برای رسیدن بهش یا برای انتخابش ، آدم هر لحظه ای سر یک دو راهی است. دوراهی حق و باطل. دیگر لازم نیست سالهای سال انتظارش رابکشی. نون والقلم جلال آلاحمد
هر کسی دنبال چیزی میگردد که ندارد. نون والقلم جلال آلاحمد
قدرت حق در کلام شهداست. به همین دلیل من تاریخ را از دریچه چشم شهدا میبینم. از دریچه چشم مسیح و علی و حلاج و سهروردی. نون والقلم جلال آلاحمد
برای اینکه روی آب بیایی فقط باید سبک باشی ، اما مروارید همیشه ته آب میماند. مگر غواص دنبالش بفرستی. برای شرکت در حکومت کافی است کمی باهوش باشی و بفهمی کشش قدرت به کدام سمت است. بعد هم بلد باشی چشمت را ببندی ، البته اوائل کار ، چون بعد عادت میشود و حتی چشم باز وجدان هم چیزی نمیبیند. کاری که مرد میخواهد ، پشت کردن به این خوان یغما است. نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا عبدالزکی گفت: «معلوم است جانم ،همین است که حرفهایت بوی نا گرفته جانم ، اصلاً حرفایی بوی وازدگی میدهد.»
میرزا اسدالله گفت: «بهتر از این است که بوی دنیا زدگی بدهد و بوی خون ، و اصلا آنچه را تو واماندگی میدانی ، من نجابت میدانم.»
میرزا عبدالزکی گفت: «همان نجابتی که همه پیرزنهای وامانده دارند ؟ خب البته جانم ، وقتی از جایت تکان نخوری ، کمترین نتیجهاش این است که نجیب میمانی. عین پیرزنها.»
میرزا اسدالله گفت: «نه آقا سید ، نجابت با واماندگی از دو مقوله مختلف است. آدم وامانده قدرت عمل ندارد، اما نجیب کسی است که قدرت عمل داشته باشد و کف نفس کند.» نون والقلم جلال آلاحمد
«کار اصلی دنیا در غیاب حکومتها میگذرد. در حضور حکومت ، کار دنیا معوق میماند. هر مشکلی از مشکلات بشری اگر به کدخدامنشی حل نشد و به پادر میانی حکومت کشید، زمینه کینه میشود برای نسلهای بعدی.» نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا اسدالله گفت: " احساساتی نشو آقا سید، گیرم که این حضرات بردند و به حکومت هم رسیدند، تازه به نظر من هیچ اتفاق جدی نیفتاده. رقیبی رفته و رقیب دیگر جایش نشسته. میدانید ، من در اصل با هر حکومتی مخالفم ، چون لازمه هر حکومتی شدت عمل است و بعد قساوت و بعد مصادره و جلاد و حبس و تبعید. دو هزار سال است که بشر به انتظار حکومت حکما خیال بافته ، غافل از این که حکیم نمیتواند حکومت بکند ، سهل است ، حتی نمیتواند به سادگی حکم و قضاوت بکند. حکم از روز ازل کار آدمهای بیکله بوده. کار اراذل بوده که دور علم یک ماجراجو جمع شده اند و سینه زدهاند تا لفت و لیس کنند. کار آدمهایی که میتوانند وجدان و تخیل را بگذارند لای دفتر شعر و به ملاک غرایز حیوانی حکم کنند ، قصاص کنند. نون والقلم جلال آلاحمد
میرزا ، من میفهمم که تو اهل اصولی ، اما آخر این اصول برای که وضع شده؟ جز برای آدمیزاد؟ درست؟ بنای کار تو هم بر ایمان و اصول ، این هم درست ، اما آن ایمانی که کشتار آدمیزاد را روا بداند ، حق نیست. باطل است. نون والقلم جلال آلاحمد
اما از همه اینها گذشته این را از من داشته باش که وقتی کاری از دستت برای مردم برنمی آید ، بهتر است دستکم نجابت خودت را حفظ کنی. نون والقلم جلال آلاحمد
زن و بچه آدم نمیتوانند عذر همه گناههای آدم باشند. اگر پای درد و دل میرغضبها هم بنشینی از این مقوله آنقدر دلت را میسوزانند که خیال میکنی به خاطر زن و بچه شان با میرغضبی حج اکبر میکنند نون والقلم جلال آلاحمد
درست است که از ما چنان رشادتها نمیآید ؛ اما برای رسیدن به حق ، به عدد خلایق مردم راه است. نون والقلم جلال آلاحمد
خودم بودم که در حضور یکیشان درآمد ، گفت: «آدم تا خودش را نشناخته ، بنده است ، چون در بند جهل است؛ اما وقتی خودش را شناخت ، خدا شد ؛ چرا که خدایی به خود آیی است.» سر همین حرف قرار بود تکفیرش هم بکنند. نون والقلم جلال آلاحمد
اگر قرار بود همه مردم روزگار تخم و ترکه داشته باشند که آدمیزاد میشد در حکم خارخاسک ؛ که دست بهش میزنی یک مشت تخم از خودش میپاشد. نون والقلم جلال آلاحمد
مردم خودشان جاهلند که نمیفهمند طبابات یعنی کمک به عالم خلقت. وقتی این را نفهمیدند ، میروند خودشان را میدهند به دست عمله اکره شیطان. نون والقلم جلال آلاحمد
وقتی داد بزنی فورا میفهمند که دهاتی هستی ، آنوقت سرت کلاه میگذارند. عین خود شهریها یواش حرف بزن. میدانی با پنبه سربریدن یعنی چه؟ نون والقلم جلال آلاحمد
غرضم این بود که تمام حرفهای دنیا سی و دوتاست. از الف تا ی. از اول بسم الله تا تای تمت. (…) میخواهم بگویم مبادا یک وقت این کوره سوادی که داری، جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سی و دوتا حرف است. حکم قتل همه بیگناهها و گناهکارها را هم با همین حروف مینویسند. نون والقلم جلال آلاحمد
می دونین ، من با کلمهها میونه ای ندارم. کلمهها دشمن شماره یک بشرن. چون همه جور میشه پس و پیششون کرد. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
پل میگفت: «از همه مفتضحتر اینه که میخوان ماهی رو توی آب خفه کنند. یک جا به اصطلاح«اختلالگران» رو توی آمستردام زیر باتون لت و پار میکنن، یک جا با یک دنیا تزویر اما با دلسوزی میگن: «باید سعی کرد و حرفهای جوانان را فهمید، باید به آنها اعتماد کرد.» خیلی مضحکه. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
او هنوز میتوانست به همه چیز بخندد و بگوید “به جهنم! " و این از شرایط لازم سلامت روانی بود. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
همه هنرها با معجزه رابطه نزدیک دارند. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
همه هنرها با معجزه رابطه نزدیک دارند. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
مصونیت سیاسی چیز مقدسی است. آدم را به قدری خوب از همه بلایا حفظ میکند که عاقبت زیرابتان از داخل زده میشود. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
همینکه یک انقلاب به نتیجه میرسید معنیش این بود که کلکش کنده است. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
عشق خودش یک جور آدمکشیه. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
جز عشق هیچ چیز حقیقت ندارد. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
یهودیها از نواده دیو سفیدند، لج میکنند. این چیزیست که همه میدانند. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
-کارهای پولدارها بعضی وقتها مضحکه. اسمش رو گذاشتن فیلانتروپی (یعنی انسان دوستی)
-این دیگر چه جور چیزیست؟
- یک چیزیست که پولدارها اختراع کردن تا وجدانشان رو راحت کنن. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
بیچاره فاحشهها که تمام روز باید لبخند بزنند. بعد از یک روز کار چه حالی باید داشته باشند. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
لنی نمیفهمید که چطور هنوز ممکن است کسی بتواند درباره سیاست حرف بزند. مگر نه اینکه سیاست همه اش کار دیوانه هاست و فرانکشتاینها در هر گوشه و کنار کمین نشسته اند؟ خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
زندگی خصوصی اشخاص مقدس است. آدم باید رعایت خلوت دوستانش را بکند خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
فکرش را نمیشد کرد که این همه خریت در یک نفر متراکم شده باشد. با ذخیره خریت او میشد شکم یک ملت را سیر کرد. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
برای بارور شدن مردان بزرگ ، کود تاریخ لازم است. گلهای عجیب و غریبی به وجود میآورد ، مثل گاندی ، ناپلئون. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
در فرانسه وقتی خدمت یک زن رسیدید اولین انتظاری که از شما دارد اینست که احترامش بگذارید. چرا؟ لنی مطلقا سر در نمیآورد. زنهای فرانسوی این کار را مثل دیگران میکنند ولی وقتی که کار تمام شد میگویند: «حالا راجع به من چه فکر میکنید؟» انگار آدم باید در خصوص شیوه همآغوشی آنها نظر بدهد. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
زنهای فرانسوی آمریکاییها را خدا میشمارند و راحتتر با آنها میخوابند. بغل آمریکاییها که هستند احساس مصونیت از گناه دارند. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
ستانکو زاویچ کاملا حق داشت. میگفت تنها چیزی که مهم است این است که در ازدیاد نفوس شرکت نکنی. آدم حکم پول را دارد. هر قدر مقدارش بیشتر ، ارزشش کمتر. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
اگر یک دختر را با یکی از این قایقها (قایق دوموتوره چهل اسب) به دریا ببرید ، خود به خود لنگش را برایتان باز میکند. با این قایقها هر بچه ننه ای دون ژوان میشود. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
«ستم را با ستم باید جواب داد! زندگی چه ارزشی دارد اگر با حقارت و زبونی توأم باشد، چه ارزشی دارد اگر نتوانی از حق خودت، از موجودیت خودت و از آزادی خودت دفاع کنی؟! مرگ بهتر است!» دیدار احمد محمود
آرزوی بیش از اندازه خود را نمایان ساختن شایسته نبود و گاهی بخت را میتاراند. آدم باید در امیال خود اندازه نگه دارد و با خدا یا خدایان با سنجیدگی رفتار کند. مروارید جان اشتاینبک
بابا همه چیزا رو قشنگ برام زیر و رو میکرد. میگفت هدر دادن مرواریدا مکافات گناه اونهایی بود که پاشونو از گلیمی که خدا بهشون داده بود بیرون گذاشته بودن. بابا میگفت بندههای خدا از زن و مرد، هر کدوم مثل یه سربازن که خدا گذاشته تا هر کدوم یک قسمت از قلعه، یعنی این دنیا رو پاسداری کنن. بعضیا بالای برجن، بعضیام پای دیوارا و توی دخمههای تاریک. اما همه وظیفهشون اینه که سر پست خودشون بمونن و از اونجا تکون نخورن. وگرنه امنیت قلعه به خطر میوفته. خطر حمله جهنم. مروارید جان اشتاینبک
حالا میفهمیدم، به قدر کافی زندگی نکرده بودم تا تجربه کافی به دست آورم حتی امروز هم که با شما حرف میزنم میدانم ولو اینکه آدم خیلی هم زجر کشیده باشد باز همیشه یک چیزی برای یاد گرفتن باقی میماند. زندگی در پیش رو رومن گاری
اغلب فکر میکنم که وقتی با آدم خیلی زشتی زندگی کنیم، عاقبت به خاطر زشتیاش هم دوستش خواهیم داشت. زندگی در پیش رو رومن گاری
وقت با کاروان شترش آهسته از سوی بیابان میآید عجلهای هم ندارد، چون بارش ابدیت است. اما چنین تعریفی وقتی واقعاً شنیدنی است که آن را عملاً روی صورت آدم پیری ببینیم که هر روز چیزهای بیشتری از او دزدیده میشود. اگر عقیده من را بخواهید، میگویم که که سراغ وقت را باید از دزدها گرفت. زندگی در پیش رو رومن گاری
زندگی موجب زیستن مردم میشود بدون اینکه توجه کنند بر آنها چه میگذرد. زندگی در پیش رو رومن گاری
قانون برای حمایت از کسانی درست شده که چیزهایی داشته باشند و بخواهند در مقابل دیگران از این چیزها دفاع کنند. زندگی در پیش رو رومن گاری
امید، همیشه، از همه چیز قویتر بوده زندگی در پیش رو رومن گاری
در زندگی باید برای همه چیز تاوان پس داد. زندگی در پیش رو رومن گاری
تنها چیزی که برایش مانده بود، زندگی بود. آدمها بیش از هر چیزی به زندگی چسبیدهاند و شنیدن این حرف وقتی با مزه میشود که به تمام چیزهای قشنگی که در این دنیا هست فکر میکنیم. زندگی در پیش رو رومن گاری
بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد. اگر اتفاق در بیرون بیفتد، مثل وقتی که اردنگی میخوریم، میشود زد به چاک. اما از درون غیر ممکن است. زندگی در پیش رو رومن گاری
فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند. اگر غیر از این بود، بیگناه نمیشدند. زندگی در پیش رو رومن گاری
پول وسیلهای است برای به دست آوردن مال و اموال، برای شور و هیجانهای ظاهری - اما ثروت: وسیلهای است که به همه چیز دوام میبخشد. رودی است ناپیدا، زیرزمینی که طی یک قرن خاطرهها و دیوارهای خانه ای را سیراب میکند: به طور خلاصه، روح را. پیک جنوب آنتوان دو سنت اگزوپری
این رسمها، این قراردادها، این قانونها، همه چیزهایی که تو ضروریشان نمیدانی، همه چیزهایی که از آنها گریختهای… همینها چهارچوب زندگی را تشکیل میدهند. برای زنده ماندن، آدم باید حقیقتهایی ایستا را دور و برش داشته باشد. اما پوچ و بیهوده یا غیرعادلانه بودن، اینها همهاش فقط حرف است. پیک جنوب آنتوان دو سنت اگزوپری
بعضی وقتها سادهترین واژهها به ظاهر، دارای چنان قدرتی میشوند که برای آبیاری کردن بذر محبتی کافی هستند. پیک جنوب آنتوان دو سنت اگزوپری
اصل این است که اثری از زندگی که کردهایم جایی باقی بماند. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
ما آدمها به خودمان قیافه میگیریم، اما همه میدانند که در قلبمان تردید، دودلی و اندوه حکم فرماست… پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
نظم برای نظم انسان را از قدرت اصلی اش که عبارت از دگرگون کردن دنیا و خودش است، محروم میسازد. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
حرمت انسانی! حرمت انسانی! … این سنگ محک است! وقتی فردی که طرفدار نازیسم است به کسی کاملاً مشابه خودش احترام میگذارد، در واقع به کسی یا چیزی جز خودش احترام نگذاشته. تضادهای سازنده را نمیپذیرد و برای هزاران سال انسان را به موریانهای بیاراده تبدیل میکند. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
زندگی نظم را میآفریند، ولی نظم زندگی را به وجود نمیآورد. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
ما در زمان رویدادهای معجزه وار، گونه ای از کیفیت روابط انسانی را چشیده ایم: حقیقت برای ما در آن لحظهها نهفته است. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
حقیقتهای نو همیشه در دخمه هایی که خفقان در آن حکم فرماست جان میگیرند. پرواز شبانه و نامه به 1 گروگان آنتوان دو سنت اگزوپری
هیچ کس آن هنگام که از مادر به دنیا میآید، با خود چیزی نمیآورد. همه مال را از جایی دیگر بدست میآورند. میبند و میدزدند و میبخشند و میخورند و با مال مردم پادشاهی میکنند. عاقلان میدانند که کار عالم اینگونه است. سمک عیار 1 (2 جلدی) فرامرز بن خداداد بن عبداللهالکاتب
آن کسی که شغل خادمی یا صندلی داری کلیسایِ اعظم ساخته و پرداخته ای را برای خود تامین میکند ، از همان اول شکست خورده است. امام هر کس که در سر فکر ساختن کلیسای اعظمی دارد ، از همان وقت پیروز است. پیروزی ثمره عشق است. فقط عشق چهره ای را که باید سرشته شود باز میشناسد. عشق هدفی جز خود ندارد. عقل را جز در خدمت عشق ارزشی نیست. خلبان جنگ آنتوان دو سنت اگزوپری
برای بودن ، ابتدا باید مسئولیت بر عهده گرفت. خلبان جنگ آنتوان دو سنت اگزوپری
اشتراک معنوی انسانها در جهان به نفع ما تمام نشده است. لیکن ، با پایه گذاری این اشتراک انسانها در جهان ، خود و جهان را نجات میدادیم. در ادای این وظیفه قصور کردیم. هر کس مسئول همه است. هر کس به تنهایی مسئول است. هر کس به تنهایی مسئول همه است. خلبان جنگ آنتوان دو سنت اگزوپری
تمدن حکم گندم را دارد. گندم مایه غذایی انسان است ، اما انسان نیز به نوبه خویش ، با انبار کردن دانه گندم ، آن را نجات میدهد. نگهداری این دانهها همچون میراث ، از یک نسل تا نسل دیگر گندم ، رعایت میشود. خلبان جنگ آنتوان دو سنت اگزوپری
سرشکستگی این نیست که خود را خوار و بی مقدار بشماریم. سرشکستگی اصل و مبنای عمل است. اگر به قصد تبرئه خود ، سرنوشت را مسئول بدبختیهای خویش بدانم ، خود را تسلیم سرنوشت کرده ام. اگر خیانت را مسئول آنها بدانم ، تسلیم خیانت شده ام. اما اگر گناه را بر عهده بگیرم ، حق انسان بودن خود را خواستار شده ام. میتوانم برای آنچه جزء آن هستم کاری بکنم. من جزء سازنده جامعه بشری هستم. خلبان جنگ آنتوان دو سنت اگزوپری
- زندان خیلی سخته ، دایی؟
نرمخند شاسب تلخ بود.
- خودِ زندان ، نه!
- پس چی ، دایی؟
- تحقیر و توهین آدم رو میخوره! مثل خوره! دیدار احمد محمود
مرد زرقانی سیگار تعارفش کرد. گرفت. پک زد ، به سرفه افتاد.
- عجب تنده!
- خالصه. پهن قاطیش نیست!
فکر کرد که شاید هر چیز خالص آزار دهنده باشد، بیخود باشد! حتی طلای خالص ، نرم است و چکش خوار! فکر کرد که اصلا خالص و یکدست وجود ندارد.
«چه کس خوب است؟ -اگر غش نداشته باشی کلاهت پس معرکه س _مثل مرغ پخته ، قورتت میدن! -پف! چه روزگاری! چه مزخرفاتی!» دیدار احمد محمود