گم شدن در گم شدن دین من است. نیستی در هست آیین من است. امشب از شب پروا نمیکنم. شب رهایی. دور شدن خود از خود. بریدن. گسستن. نیست شدن. هست شدن. پیر بُدن. خسته شدن. خسته شدن، خسته و وارسته شدن. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
بریدههایی از رمان کلیدر 1 و 2 (5 جلدی)
نوشته محمود دولتآبادی
- گاه چنین است که جهنم هم دلچسب مینماید. فریب پیچ و تاب شعله به خود میکشاندت. میبلعدت. کدام کس توانسته آتش را زشت بشمرد؟ عشقِ سودایی همان آتش است. به خود میکشاندت ، فرو میبلعدت، آتشت میزند، آتشت میکند. به آنکه در افتی، خود آتشی. خودِ آتش. بسوزد این خرمن. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه میکشد گم میشود. چشم آنگاه مِیدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درونِ دودی سودا کور است. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
پیرمرد، گردن کوتاه خود را میان شانههای پهنش فرو برده و خاموش بود. نه حال، که همیشه بی زبان و بی کلام بود. گاهی، تنها گاهی تک کلمه ای از میان لبها به بیرون پرتاب میکرد. نه به جهتی و مقصودی. نه. کلمه را در هوا رها میکرد. میپراند. از خود دورش میکرد. مثل اینکه از جانش لبریز شده باشد. فزون از گنجایش. و این بیشتر وقتها نه کلمه، که صدا بود. صدایی نامفهوم. صدایی که خود پیرمرد میتوانست بداند چیست. اما چه اهمیتی داشت؟ کلمه، صدا، یا هر چیز دیگر، در نظر پیرمرد همان کاربرد معمول را نداشت. تکه ای زیادی بود که پیرمرد از روح خود بیرونش میانداخت. یک جور واکنش. انگار یک حرکت ناگهانی دست، بالا انداختن شانه، یا تکان دادن سر. پرهیز از خروش بود. دور ماندن از انفجار. سنگ صبوری کو؟ کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
سنگ تاب میآورد. نعره ی آسمان و تابش آفتاب و سرمای نیمه شبانه را تاب میآورد. سنگ بر جای چسبیده است. بی جنبشی ، سرشتِ آن است ، میتواند تا پایان دنیا خاموش نشسته بماند. اما آدم ؟
تپش و جنبش دمی او را وا نمیگذارد. چیزی ، چیزی شناخته و ناشناخته همواره درون او میجوشد. بر افروختگی اش را برای همیشه نمیتواند پنهان بدارد. تاب و دوامش را کش و مرزی نیست. سرانجام فواره میزند و از خود بدر میریزد. چشمه گون برون میجوشد.
یا اینکه آرام ،
آرامتر ،
قطره قطره ،
دلمایه ی خود را واپس میدهد.
به اشکی ، به کلامی ، یا به فریادی.
به تیغه ی خنجری ، به ارژنی ، یا به شلیکی! کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
آدمیزاد دستِ کم دو گونه زندگانی میکند: یکی آنکه هست و دیگری آنکه میخواهد. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
روز زنگی دیگر میگیرد هنگامی که روزگار تو زیر و زبر شده است. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
چشمهای آدم از زبانش راستتر حرف میزند کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
هر آدم نهری ست که کله به خاشاک و سنگ میکوبد و راه خود میرود؛ همهمه و آوای دیگر نهرها نه که راه او برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر میکنند. کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! کلیدر 1 و 2 (5 جلدی) محمود دولتآبادی