کسی را دوست نداشتن خسته کننده است و تنفر داشتن نفس آدم را میبُرد. نزدیکی حنیف قریشی
بریدههایی از رمان نزدیکی
نوشته حنیف قریشی
من میدانم که عشق مثل کاری در تاریکی است، شما مجبور باشید دستهای کثیفی را بگیرید و اگر نتوانید هیچ اتفاق جالبی رخ نمیدهد. در عین حال باید فاصله دقیق را بین افراد پیدا کنید. اگر زیاد نزدیک شوید سلطهجو میشوند و اگر دور باشید از شما رانده میشوند. چطوری میشود اندازه یک رابطه را درست نگاه داشت؟ نزدیکی حنیف قریشی
انسانها فقط بلدند ازدواج کنند انگار که یک تکه کاغذ میتواند به آنها بفهماند که عاشق هم هستند. نزدیکی حنیف قریشی
شما تعجب میکنید که چرا مردم تحمل میکنند. ولی آنها عادت کردهاند و فکر نمیکنند که هر چیز میتواند جورِ دیگری هم باشد. این زیادهخواهی مردم نیست که مرا شگفتزده میکند بلکه از اینکه چقدر کم توقع هستند تعجب میکنم. نزدیکی حنیف قریشی
به نظر من زنها خیلی خوشبخت هستند که در آن واحد دارای دو خط مشی هستند. یک بخش مربوط به خودشان و بخش دیگر نقش آنها در تاریخ است. آنها بیشتر از ما، به زندگیشان میرسند؛ آنها تجربه میکنند؛ خیلی بیشتر از ما مشتاق به تغییر آدمها هستند. نزدیکی حنیف قریشی
وقتی به اطراف نگاه میکنی میبینی چه قدر آدمهای کمی هستند که خودشان باشند! باید زوائد را کنار زد. همه چیز چقدر ترسناک است، وقتی که احساسات ما سلاحی باشد که بتواند بکشد. و حرفها هم گلولههایش باشند. نزدیکی حنیف قریشی
وقتی قرار است هرگز برنگردید، چه با خود بر میدارید؟ نزدیکی حنیف قریشی
میگفت به من غبطه میخورد که هر روز بیدار میشوم و یک کار مهم برای انجام دادن، دارم. او باور نمیکرد که من به او غبطه میخورم که هر روز بلند میشود و کاری را میکند که دلش میخواهد. برقصد، شعر بخواند یا قدم بزند. نزدیکی حنیف قریشی