میگفت به من غبطه میخورد که هر روز بیدار میشوم و یک کار مهم برای انجام دادن، دارم. او باور نمیکرد که من به او غبطه میخورم که هر روز بلند میشود و کاری را میکند که دلش میخواهد. برقصد، شعر بخواند یا قدم بزند.
میگفت به من غبطه میخورد که هر روز بیدار میشوم و یک کار مهم برای انجام دادن، دارم. او باور نمیکرد که من به او غبطه میخورم که هر روز بلند میشود و کاری را میکند که دلش میخواهد. برقصد، شعر بخواند یا قدم بزند.