بریده‌هایی از رمان بانوی پیشگو

نوشته مارگارت اتوود

من به پایان خوش معتقد بودم، او به پایان‌های پر مصیبت؛ من فکر می‌کردم عاشق او هستم، او آنقدر مسن و بدبین بود که می‌فهمید نیستم. عقیده دیگری که داشتم، من را به سوی این باور سوق داده بود، اعتقادم به عشق حقیقی. چطور می‌توانستم بدون عشق به زندگی با این مرد ادامه بدهم؟ مسلما فقط عشق حقیقی می‌توانست انتخاب بدم را توجیه کند. بانوی پیشگو مارگارت اتوود