حالا میفهمم که چقدر کورها خوشبختند که آن ابرهای خاکستری بالای کوه را نمیبینند و آدمهای دماغ قرمز، مثل دماغ تو، با چشمهای خیس و اشکریز، مثل چشمهای تو را نمیبینند. چشمه قدیسان جان میلینگتون سینگ
بریدههایی از رمان چشمه قدیسان
نوشته جان میلینگتون سینگ
وقتی چشم داریم مجبوریم یک عالمه روزهای کثیف، صبحهای تاریک و آدمهای ژندهپوش هستند را ببینیم، خدا به دادمان برسد چشمه قدیسان جان میلینگتون سینگ
تعداد آنهایی که «میبینند» بسیار اندک است اما حتّی اینها هم مدتی کور هستند. چشمه قدیسان جان میلینگتون سینگ
فکر میکنم برای خداوند متعال هم نگاه کردن به زمین، به این روزهای بد و به آدمهایی شبیه خودت که روی آن راه میروند و هر طرف میروند پایشان در گِل و کثافت میافتد، هم باعث بدبختی باشد. چشمه قدیسان جان میلینگتون سینگ
خدا ما را از قدیسانش در امان نگاه دارد! چشمه قدیسان جان میلینگتون سینگ